روش تشخیص مسند (راه تشخیص مسند و مسندالیه)

این مطلب در مورد روش تشخیص مسند و مسند الیه است. مسند یکی از اجزای اصلی جمله است و با فرمول های مشخصی می توان آن را در جمله تشخیص داد. از آن جایی که جزء افعال ربطی محسوب می شود، یکی از سرفصل های مهم در زبان فارسی است. از این رو درس به شما آموزش می دهیم که چطور آن ها را تشخیص دهیم.

روش تشخیص مسند

 

روش تشخیص مسند (راه تشخیص مسند و مسندالیه)

راه تشخیص مسند و مسند الیه

افعال اسنادی، کننده کار نیستند، بلکه پذیرنده حالتی هستند که مسند آن را بیان می‌کند؛ به عبارتی، مسند کلمه یا گروهی از کلمات را در برمی‌گیرد که پذیرفتن حالت، ویژگی یا صفتی را از طریق فعل اسنادی به مسندالیه نسبت می‌دهد. دهخدا در لغت‌نامه خود این طور بیان می‌کند:

مسند در زبان فارسی در پاسخ به چطور، چگونه، چیست، کیست و… از فعل جمله مشخص می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، جواب پرسش‌های ذکر شده از فعل اسنادی، همان مسند است.
او خوش‌اخلاق است.
او چگونه است؟
هوا سرد شد.
هوا چطور شد؟
 پس در اینجا خوش‌اخلاق و سرد که در پاسخ سؤالات ذکر شده به دست آمده‌اند، مسند جملات بالا محسوب می‌شوند.

مسند چیست؟

مسند یکی از ارکان اصلی جمله است و آن کلمه‌ای است که مفهوم آن را به مسندالیه نسبت داده باشند. مسند می‌تواند گروه اسمی، گروه صفتی، گروه قیدی یا گروه حرف اضافه‌ای باشد.
 
گروه اسمی: این پسر، دوست من است.
گروه صفتی: ماشین من، سبز تیره است.
گروه قیدی: قرار ما، فردا صبح است.
گروه حرف اضافه‌ای: مادرم، در مشهد است.

مسندالیه چیست؟

کسی یا چیزی که مسند یا حالت یا صفت بیان شده را به آن نسبت می‌دهیم، مسندالیه نام دارد. در لغت‌نامه دهخدا در برای این واژه آمده است:

آنچه به آن اسناد دهند و بدان منسوب گردانند.

مسندالیه می‌تواند در شکل‌های مختلف زیر به کار رود:

اسم یا گروه اسمی: او خوش‌اخلاق است.
ضمیر اشاره: این کثیف است.
صفت اشاره + اسم: این احساس، آزاردهنده است.
مصدر: ماندن سخت است.
اسم مصدر: خنده زیباست.
صفت فاعلی+ ی مصدری: ناتوانی، سخت است.

روش تشخیص مسندالیه

مسندالیه در جواب چه کسی، چه چیزی از مجموع مسند و فعل جمله مشخص می‌شود.
 تابستان گرم است.
دختران مدرسه، باهوش هستند.

رسیدن به نقش مسند فقط با توجه به فعل اسنادی ممکنه.

دو گروه ازمصدرها افعال اسنادی می سازند و مسند می گیرند:

 است و بودن (درمعنی اسنادی ولی اگر معنی موجود بودن و وجود داشتن بده اسنادی نیست)، شدن (در معنی اسنادی ولی در معنی رفتن، اسنادی نیست)، گشتن و گردیدن (در معنی شدن)؛ مانند: سراسر همه دشت بریان شدند (چگونه شدند؟ بریان (=مسند)) گرداندن و هم معنی هاش: نمودن، کردن، ساختن؛ مانند: آتش عشق هر خامی را پخته گرداند. (چگونه گرداند؟ پخته: مسند) به حساب آوردن و هم معنی هاش: نامیدن، خواندن، گفتن، دانستن، پنداشتن، انگاشتن، دیدن، یافتن، صدا زدن و …؛ مثلا: عطار در اولین ملاقات او را از نوادر روزگار یافت. (چگونه یافت؟ از نوادر روزگار = مسند)
 
 
منبع
اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه