چند داستان کوتاه در مورد تهمت زدن

تهمت زدن یکی از کارهای ناشایستی است که داستان ها و حکایات زیادی در مورد آن نقل شده است. گهر در این بخش چند داستان کوتاه در مورد تهمت زدن را منتشر می کند.

چند داستان کوتاه در مورد تهمت زدن

چند داستان کوتاه در مورد تهمت زدن

تهمت و بهتان به اندازه اى زشت و زننده است كه حتى شیطان هم از انجام دهنده آن دو بیزارى مى جوید. شیطان از رفتارهاى زشت و اعمال خلاف استقبال مى كند؛ ولى برخى از رفتارهاى ناروا آن قدر زشت و پلیدند كه شیطان هم آن ها را تایید نمى كند. یكى از این اعمال ، نابود كردن وجهه افراد در جامعه ، و ریختن آبروى آن ها به وسیله بهتان یا نعمت است.

داستان و حکایت تهمت ناروا

در کنار کوهی دو همسایه زندگی میکردند.یکی از آنها با خدا و پاک و دیگری بد کاره روزی کوه ریزش کرد و هر دو همسایه به کام مرگ رفتند.شب کد خدای روستا درخواب دید زن بد کاره در بهشت است باغی بسیار زیبا و رودی خروشان وچندین کنیز خدمتش میکنند.آن زن با خدا و پاک هم در آتش شوزان جهنم میسوزد با عذاب سخت ضجه میزند و ناله کنان فریاد میکشد.ناگهان کد خدا از خواب برمیخیزد با چهره ای بهت زده به خواب خود فکر میکند و با خدا چنین میگوید ای خدا وعده های جهنم تو پوچ است تو آن زن پاک و با خدا را که ذکر قرآن شبانه روز بر لبش بود را به آتش جهنم انداختی.و آن زن بد کاره را در بهشت برین گماشتی گویی تمام گناهان او از خاطرت رفته است.از امروز من هم جزو بد کاره ها خواهم شد که آنان لذتی جاودان میبرند هم در این دنیا هم بعد از مرگ.بعد از اندیشه های طولانی کد خدا به خوابی رویایی فرو رفت در خواب لحظه لحظه عبادت زن را دید تا به روز رسوایی او رسید در خوابش دید در یکی از شبهای پاییزی آن زن بدکاره در بستر بیماری افتاده است و به شدت ناله میکند در خانه ی او باز بود و او حتی قدرت این را نداشت که از جای خود بلند شود و در را ببندد.ناگهان باد در خانه ی او را کوبید و آن زن با خدا با خودش گفت خدایا این بدکاره را به راه راست هدایت کن.دوباره باد در خانه ی بد کاره را بر هم زد این بار زن با خدا گفت چند دقیقه بیشتر از آمدن مرد قبلی نگذشته مرد دیگری آمد خداوندا چه طاقتی به این زن روسیاه دادی؟تا صبح بارها باد به در خانه ی آن زن بدکاره کوبید و هر بار همسایه اش چیزی گفت در طول شب تمام گناهان زن بدکاره را شست و بهشتی را برای او مهیا ساخت.در این لحظه کدخدا از خواب برمیخیزد ترس در صورت او نمایان بود. این قصه سالیان سال در میان مردم نقل میشد عاقبت تهمت زدن به دیگران اینچنین است و هفتاد سال عبادت در یک شب به باد میرود.

حکایت مرده شور و تهمت زدن بیجا

هنگامیکه يكي از زنان مدينه منوّره فوت كرده و جنازه اش را به مغسله (مرده شور خانه) آورده بودند، زن شوينده وقتیکه آب را بر بدنش جاري كرد، او را به بدي نسبت داده و به زنا متهم کرد. در اين هنگام دست غاسله (زن غسل دهنده) بر بدن ميت چسبيد طوریكه نتوانست دستش را حركت دهد و از بدن او جدا كند.

پس از مدتي از پشت در، زن غاسله را صدا زدند که آيا غسل میت تمام نشده است. زن غاسله جواب داد: مهلت بدهيد اکنون تمام میشود. دوباره همراهان ميت صدا زدند: كفن حاضر است مگرغسلش تمام نشده است؟ باز جواب داد كمي مهلت بدهيد. در اين هنگام يكي از زنان ديگر داخل مغسله شد و آنچه را که اتفاق افتاده بود با چشم خود ديد و به ديگران نيزخبر داد.

جماعت به علماء رجوع كردند تا رأي آنها را در اينباره جویا شوند. يكي از علماء گفت: دست غاسله را بايد قطع كرد تا اينكه بتوان ميّت را دفن نمود چون دفن ميّت امري واجب است. برخي نیز گفتند: بايد از اعضاي بدن ميّت قطع شود تا زن غاسله نجات پيدا كند، چون زنده از مرده برتر ميباشد.

اختلاف بين آنها شدت گرفت و هر كدام دليل خود را قويتر ميدانستند. از طرفی دليل سومي نيز وجود داشت كه از هر دوي آنها قويتر بود و آن فرمایش حضرت رسول الله صلي الله عليه و سلم بود كه درباره تهمت به بی گناهان فرموده است: تهمت و بهتان كردن زني بي گناه، عبادت یکصد سال را بر باد ميدهد.

برخی از علماي مدينه نيز بودند كه از این واقعه متحيّر شده و در اينباره توقف كرده بودند. سپس به این نتیجه رسیدند که پیش امام مالك بروند و جواب آن واقعه را از ایشان بخواهند. وقتي امام مالك موضوع را فهميد فوري خود را به محل واقعه رسانید و از پشت در مغسله، زنِ غاسله را صدا زد كه تو در حق ميّت چه گفته اي كه به چنين دامي گرفتار شده اي؟ زن غاسله كه واقعاً پشيمان شده بود جواب داد: او را به زنا نسبت دادم درحاليكه آن زن پاک بوده و من از دروغ اين تهمت را به او نسبت داده بودم.

حضرت مالك فرمود: تا چند زن بر او داخل شوند و زن غاسله را هشتاد تازیانه بزنند زیرا اين زن غاسله، مصداق آيه «وَ الَّذِيْنَ يَرْمُوْنَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِاَرْبَعَة شُهَداء فَاجْلِدُوْهُم ثَمَانِيْنَ جَلْدَةً وَّ لاتَقْبَلُوا لَهُم شَهادَةً اَبَداً وَّ اُولئِكَ هُمُ الفاسِقُوْنَ. يعني كسانيكه زنان بي گناه را به زنا نسبت ميدهند و سپس چهار شاهد (عادل) را نياورند آنها را هشتاد بار شلاق بزنيد و پس از آن شهادتشان را قبول نكنيد و آنها از فاسقين ميباشند / نور40 » بوده و لازم است حد شرعی بر آن جاری شود. بنا به فرموده امام مالك، چند زن داخل مغسله شده و زن غاسله را هشتاد تازيانه زدند. بعد از اينكه هشتاد ضربه كامل شد دست غاسله از ميّت جدا گردید.

بنا به گفته پيامبر اكرم صلي الله عليه وسلم «مَن كَانَ يُؤمِنُ بِاللهِ وَ اليَومِ الآخِر ِفَليَقُل خَيرًا اَو لِيَصمُت. يعني كسيكه به خدا و روز قيامت ايمان دارد بايد سخن نيك بگويد و يا سكوت اختيار كند» باید در گفتارمان دقت نظر داشته باشيم تا مبادا حرفي از دهانمان خارج شده و به سرنوشت آن زن غاسله مبتلا شويم . نعوذ بالله من ذلك.

داستانی در مورد تهمت ناروا

زمان خلافت امیرمؤمنان علی (ع ) بود، زنی شیفته و عاشق جوانی شده بود، و با ترفندهای خود می خواست آن جوان را كه شخصی پاك بود، آلوده به عمل منافی عفت كند، جوان از او دوری كرد، و از حریم عفت و پاكی تجاوز ننمود. آن زن آلوده ، نسبت به آن جوان ، بسیار ناراحت شد، تصمیم گرفت با تهمتهای ناجوانمردانه ، او را به كشتن دهد، سفیده تخم مرغ را به لباس خود مالید و سپس به آن جوان چسبید و او را به حضور امیر مؤمنان علی (ع ) آورد و شكایت خود را چنین مطرح كرد: این جوان می خواست با من عمل منافی عفت انجام دهد، ولی من نمی گذاشتم ، سرانجام آنقدر خودش را به من مالید كه شهوت او به لباسم ریخت . سپس آن سفیده تخم مرغ را كه در لباسش بود به علی (ع ) نشان داد. مردم آن جوان را ملامت می كردند، و آن جوان پاك و بی گناه كه سخت ناراحت شده بود، گریه می كرد. امیرمؤمنان علی (ع ) آماده قضاوت شد، به قنبر فرمود: برو ظرفی پر از آب جوش به اینجا بیاور، قنبر رفت و آب جوش آورد. بدستور امام علی (ع ) آن آب جوش را به روی لباس آن زن ریختند، هماندم آن سفیدی های مالیده به لباس او، جمع شد، آن حضرت به قنبر فرمود: آن سفیدی ها را به دو نفر بده . قنبر آنها را به او نفر داد، آن دو نفر آن سفیدی ها را چشیدند و هر دو عرض ‍ كردند كه این سفیدی ها از سفیده تخم مرغ است . امام علی (ع ) دستور داد، آن جوان بی گناه را آزاد ساختند، و آن زن را بجرم نسبت زنا به یك فرد بی گناه ، شلاق زدند. یعنی حد قذف (تهمت زنا) را كه هشتاد تازیانه از روی لباس است بر وی جاری ساختند.

 

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه