متن روضه شب پنجم محرم (فوق العاده زیبا)

به مناسبت شب پنجم محرم چندین متن روضه بسیار زیبا و البته سوزناک را برای شما عزیزان گرد آوری کرده ایم.


متن روضه شب پنجم محرم – روضه 1

السلام علیك یا ابامحمد یا حسن بن علی علیه السلام

 السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علیهم السلام

عبدالله بن حسن چون از شجره امام حسن علیه السلام بود جگر داشت رفت،كی قدرت داشت توی اون وضعیت بره، مردهاش میترسند.این زخم های روی بدن عبدالله از همون آتیش كوچه ی بنی هاشم بوده،لذا وقتی تیر به قلب ابی عبدالله  هم زدند،مقتل خوارزمی سُنی میگه:امام حسین علیه السلام فرمود: والله قتلنی…..و….. (دومی و اولی لعنت الله علیهم ) این را خوارزمی در مقتلش می نویسد. عبدالله اول صدا زد واعما(وای عمو) و بعد صدا زد وا اُما(وای مادر) در چه زمانی صدا زده؟ امام صادق علیه السلام نشسته بود توی خونه دیدند زنی دوید گریه كنان اومد، فرمود :چی شده ؟گفت:آقا جان الان توی بازار یه زن داشت راه میرفت،پاش لیز خورد،  خورد زمین،گفت: خدا لعنت كنه قاتلا ن حضرت زهرا سلام الله علیها رو،چرا این حرف رو زد؟چون خورد زمین،شنیده حضرت زهرا سلام الله علیها خورده زمین، این بچه هم دستش جدا شده،اون وقت مادرش تو خیمه رو صدا میكنه؟امشب مهمان امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستیم،از امام حسن علیه السلام سئوال كردند:آقاجان چرا اینقدر پیر شدید؟ سخت ترین لحظات عمرتان کی بود؟ فرمود اون لحظه که دستم تو دست مادرم بود تو کوچه مادر سیلی خورد.

اَلسَّلامُ عَلیَ الْمنحورُ فی الوَری. سلام بر آنكه سرش را از قفا بریدند

مشاهده متن روضه شب ششم مداحان مختلف

هر کس دلش به کرببلا مبتلاتر است

در خیمه گاه سینه او کربلاتر است

هیأت برایم از همه  جا خوبتر ولی

حال و هوای کرببلا با صفاتر است

ما با شب و بلا وغم آشنا ولی

شام وغم وبلای حرم آشنا تر است

وقتی برای کرببلا گریه میکنیم

آری دعای فاطمه ما را سزاتر است

در شعله غمش همه دلها که سوختند

آن دل که شعله ورتر بشود کیمیاتر است

آتش گرفته ای که مَحرم به او شوی

مُحرم در آتش وغم بالاتراست

ما پیکر مقطع الاعضا ندیده ایم

هرچه بیان کنیم از آن بوریاتر است

مارا خلیل روضه ارباب خواستند

این انتصاب از همه مارا رواتر است.

دو شب توی محرم ما میریم گودال یكی عاشوراست،یكی هم امشب،تو بغل مادر بود جگر باباش امام حسن علیه السلام پاره شد، شب عاشورا همه دارند حرف میزنند، این بچه از سروکول ابی عبدالله بالا میره،عزیز كرده ی حسین است،كسی بهش حرف نمیزنه،آرام آرام اشک عمو رو پاک میکنه ،دید قاسم  داداشش حرف زد، وقتی عمو به قاسم فرمود :فردا به بلای عظیم تو را میکشند،عمو با همه حرف زد الا من،مگه من سرباز نیستم براش، لذا وقتی  دید علی اصغر رو برد،فهمید كار رو باید انجام بده ،وقتی عمو شیر خوار رو سرباز حساب میكنه،منم باید برم،عمو من مثل بابام تحمل ندارم،اسارات مادرم و عمه هامو ببینم، منو با خودت ببر،من دق میكنم، دستش را به دستش بست زینب، فرمود :زینب جان این بچه رو دوره كنید،این بچه نیاد ،این بچه بیاد میكشنش،توی كربلا دو تا طفل دویدند سوی گودال، تا صدای ابی عبدالله رو شنیدند،اولیش یه بچه كوچیكتر بود،دوید از خیمه ها بیرون،یه نامردی گفت:الان داغش رو به دل مادرش میگذارم،اون بچه رو به شهادت رساند ، عبدالله تا این صحنه رو دید گفت: عمه من هم باید برم.

کشته ی دوست شدن در نظر مردان است

بس بلا بیشترش دور و برمردان است

یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد

در دل کودک اینها جگر مردان است

همه اصحاب حرم طفل غرورش هستند

این پسر بچه ی خیمه پدر مردان است

بست عمامه همه یاد جمل افتادند

این پسر هر که باشد پسرمردان است

نیزه گرفتن که چنان چیزی نیست

دست بردست گرفتن هنرمردان است

بگذارید ببینند خودش یک حسن است

حبس در خیمه شدن برضررمردان است

گرچه ابن الحسنم پر شدم از ثارالله

بنویسید مرا یا بن ابی عبدالله

مصحف ما چه به هم ریخت تنت وای عمو

چقدر تیر نشسته به تنت وای عمو

همه ی رخت تو غارت نشده پاره شده

بسته یک پارچه با پا زدنت وای عمو

امدم تا که اجازه بدهی ویک یک

تیرها را بکشم از بدنت ای وای عمو

جان ندادی هنوز همه بالای سرت جمع شدند

چه شلوغ است سر پیرهنت وای عمو

آنقدر نیزه زیاد است نمیدانم چه

بکشم از بدنت یا دهنت وای عمو

حسین………  


متن روضه شب پنجم محرم – سیدمهدی میرداماد 

خورشید را به دیده شفق گونه دید و رفت

از دست ماه دست خودش را کشید و رفت

از خیمه ها کبوتر عاشق پرید ورفت 

تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت

دیدن یه آقازاده هی میخوره زمین،هی بلند میشه،آه،كجا میری عمه،وایسا لااقل یه زره تنت كنه عمه،داداش قاسمم زره اندازه اش نشد،من چرا زره بپوشم.

می رفت پا برهنه در آن عرصه ی جدال

می گفت عمه ، جان عمو کن مرا حلال

شب پنجمی باید بهتر ناله بزنی،چرا میگم ناله بزنی،چون روضه ی عبدالله روضه ی گوداله

دارد به قتلگاه سرازیر می شود

یه بچه ی ده ساله چیكار میكنه اون وسط؟

مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می شود

کم کم خمیده می شود پیر می شود

یک آن تعللی بکند دیر می شود

دید عمو افتاده بی رمقه،نانجیب یه ضربه تو سر حسین زد،كلاه خود افتاد،گردن حسین نمایان شد،سر اباعبدالله پیدا شد،بحربن كعب ملعون،اسمش رو بردم تو دلت لعنتش كنی،بحربن كعب،دید سر حسین،برهنه شد،شمشیرش رو بلند كرد،الان سر حسین رو جدا كنم،این بچه دید الان موقعشه،تا شمشیر بالا رفت،یه بچه ده ساله،مگر چقدر بازو داره؟دستش رو گرفت،جلوی شمشیر،وای،تادستش رو زدن،بازوش رو زدند،چی گفت:این بچه،وای من رو آتیش زده،تو رو نمی دونم،تا بازوش رو زدند،گفت:وای مادرم،مادرم،دو جور تفسیر میكنند،جفتش رو برات میگم،هر كدوم رو پسندیدی ناله بزن،بعضی ها میگن بچه،كودك،تو اوج سختی و صدمه،باید مادرش رو صدا بزنه،بچه همینطوره،از نظر روانی،وقتی حادثه ای براش پیش بیاد،مادرش رو صدا میزنه،اما من این رو قبول ندارم،من میگم این بچه ی امام حسنه،خون باباش تو رگاشه،آخه باباشم مادریه،باباشم تو كوچه ها دید یه مادری زمین خورد،آی امام حسنیا،از باباش یادگار داشت،افتاد تو بغل عمو،

دستش برید و گفت که ای وای مادرم

رنگش پرید و گفت که ای وای مادرم

آهی کشید و گفت که ای وای مادرم

در خون تپید و گفت که ای وای مادرم

كاشكی به همین جا تمومش میكردند،نمی خوام اسمش رو ببرم اما چه كنم،تا شب هفتم شاید زنده نباشم،بذار اسم این نامرد و ببرم،تا دیدن افتاده تو بغل حسین،داره جون میده،یه دفعه اومد نانجیب،دارم عین مقتل رو میخونم،فرماه حرملة بن كاهل،دیدن داره جون میده،نانجیب تیر سه شعبه زد،سر تو بغل حسین جدا شد،حسین…مدینه بگی ان شاءالله،..حسین..من میگم وای از دل حسین،چی كشیدی حسین جان،دیدی بعضی وقتها،بچه رزمنده ها میدونن،خیلی ها تو بغلشون شهید شدن،خیلی ها تو بغل حسین شهید شدن،اما بعضی شهادت ها از ذهن آدم نمیره،این همه از جنگ میگذره،بعضی ها هنوز میگن اون صحنه از یادم نمیره،نمیدونم اون صحنه میره یا نه،تا افتاد سر تو بغل حسین،نمی دونم،یاد داداش حسنش افتاد،اما خیلی طول نكشید،بگم یا نه؟نانجیب ها میخواستن سینه ی حسین و خلوت كنند،كسی رو سینه ی حسین نباشه،سه مرتبه بگو یا حسین..

مشاهده متن روضه شب ششم مداحان مختلف


متن روضه شب پنجم محرم -حاج محمدرضا طاهری 

رها كن عمه دو دستم رو وقت جهاده

امشب روضه،روضه ی آقازاده ی امام حسنه،نمی تونی كم بذاری براش،نمی تونی

رها كن عمه دو دستم رو وقت جهاده

عمه جان

عموی من با صورت از رو مركب فتاده

عموی بی لشكر من تنها مانده

عزیز زهرا زیر دست و پا مانده

موج خون عمه تن دریا مانده

عمه

اگر چه من كودك و حساسم عمه

من آخرین شاگرد عباسم عمه

سر امامم رو خاك صحرا مانده

عمو جونم ای عمو جونم،عمو حسین

گفت عمه:همه ی این تلاش من فقط برای عموم نیست،یه نگاه به عمه كرد،گفت:

مخواه از من كه توی این خیمه ها بشینم

نمی تونم در اسارت عمه ام رو ببینم

غیرتی ها

طاقت ندارم ببینم در بین غم

عمه ی خسته ام رو با مُشتی نامرد

ای امان،ای امان

بده اجازه بریزه خون من هم

عمه جان

نقشه دارن برا سرا برا تموم اُسراء عمه عمه

برا تموم معجرا عمه عمه

زبس كه میل عسل كرده ساغر آورده

نشانه سرخیه خون برادر آورده

به وقت باختن جان مُقلِّد عباس

فقط نه دست و پای عمو سر آورده

شتاب كرده غیورانه سوی قُربانگاه

دلی برای سپردن به دلبر آورده

دیگه داره كار سخت میشه

رسید و دید كه افتاده است و می زندش

به هرچه همره اش این فوج لشكر آورده

میان هل هله ها

یه جا از اون جاهایی كه هلهله كردن همین جاست،كنار گودال

میان هل هله ها با عموی خود می گفت

نگاه غربتت آه از دلم برآورده

هزار زخمه به هم باز كرده ات بینم

شكاف قلب تو اشك برادرت بینم

عمو حسین،امشب اونهایی كه عرض ادب می كنن،از دو ناحیه دعای خیر براشون می رسه،یكی باباش امام حسنه،مدینه است،میگه خیر ببینی جوون،برا بچه ی غریب من داری ناله می زنی،اما عموشم حق پدری داشته گردنش،از اول چشمشو باز كرده رو دامن عمو بزرگ شده،ابی عبدالله دعات می كنه، چقدر این بیت روضه داره،اگه آدم خوب توجه كنه،رسید دید بحر بن كعب ملعون شمشیر كشیده،دلاور امام حسنه،یازده سالشه،اما لرزه انداخت به جون دشمن،فرمود:یابن الخبیثة،یابن الزانیة،اتقتل عمی،می خوای عموی من رو بكشی،گفت:

چقدر خولی و شمر سنان نمی دانند

چه ها به روز شما داغ اكبر آورده

یعنی داغ اكبر تو رو می كشت عمو جان،احتیاجی نبود اینها بیان،منتظر باشن،از هم سبقت بگیرند،

بمیرم این همه سنگت زدن نامردم

چقدر پهلویت از نیزه پر در  آورده

به چكمه اش كه لگد می زند به پهلویت

عمو تو را یقین یاد مادر  آورده

هم باباش امام حسن تو كوچه دید،هم اینجا عبدالله كنار گودال، ای وای…

یه روزی توی محشر همه ما می ایستیم،وقتی مادرش زهرا می آد،سخت ترین روضه رو فاطمه تو محشر می خونه،میگه خدا،می خوام پسرم همون جوری كه سرش رو از تنش جدا كردن بیاد،همون طور وارد محشر بشه، اونجا باید با صیحه ی فاطمه ناله بزنی،حسین……….

سپر برای تو بازوی كوچكم

دشمن اگر برای پهلوی تو خنجر آورده

گفت:داره یه چیزه می گه،پسر بچه است،همچین كه شمشیر رو آورد پایین،دید عبدالله دستش رو آورد جلو،دست آویز پوست شد،صدای ناله اش بلند شد،هم مادر و صدا زد هم عمو رو،وا اُماه،اما قشنگ ترش اینه، نگاه دقیقش اینه، عبدالله بن الحسن اینجا مادرش حضرت نجمه خاتون رو صدا نزده،به یقین باید این جور نگاه كنیم،همچین كه ضربه به بازو خورد،یاد مادر اُفتاد مدینه، وا اُماه،مادر دست تو رو هم شكستند مادر،

برای تیر سه پهلوش من هم آوردم

به سینه ی تو گلویی كه اصغر آوردم

دوتا از تیرهای سه شعبه رو براتون گفته اند،همه می دونید،اینجا هم حرمله نانجیب ایستاده بود،بچه روی سینه ابی عبدالله است،عمق مصیبت اینجاست،چنان تیر سه شعبه زد، بچه رو سینه عمو دوخته شد،اگه عمه دنبالش اومده باشه، شاید اول این منظره رو زینب بالای گودال دیده،یه جای دیگه می خوام دلت رو ببرم،خدا كنه این بچه رو از سینه ی عمو جدا كرده باشن،اون موقعی كه با اسب ها اومدن،حسین…… اشاكات رو كف دستت بگیر دستاتو بالا ببر،لحظه لحظه ی استجابت دعاست،خدا به خون گلوی عبدالله بن الحسن علیه السلام،خونی كه رو صورت وجه خدا پاشیده شد،خدا فرج امام زمان(عج)برسان،به آبروی ابی عبدالله علیه السلام،به آبروی امام حسن علیه السلام،به آبروی مادرشون حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها،خدا فرج امام زما(عج) برسان

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه