امام موسی کاظم (موسی بن جعفر الکاظم)، امام هفتم شیعیان دوازده امامی بعد از پدرش جعفر صادق و پیش از پسرش علی بن موسی الرضا است. وی ملقّب به کاظِم و بابُالْحَوائِج است . در ادامه این بخش از گهر، به بیوگرافی امام موسی کاظم و زندگینامه کامل امام موسی کاظم پرداخته ایم.
بیوگرافی امام موسی کاظم / زندگینامه کامل امام موسی کاظم (ع)
امام موسی کاظم چندمین امام است
مُوسَی بْنُ جَعْفَرِ الْکاظِم؛ ذیحجهٔ ۱۲۷ یا ۷ صفر ۱۲۸ هجری قمری / سپتامبر یا ۸ نوامبر ۷۴۵ میلادی – ۲۵ رجب ۱۸۳ هجری قمری / ۱ سپتامبر ۷۹۹ میلادی) فرزندِ جعفر صادق و حُمَیْده و از نسل محمد، پیامبر اسلام، است. او ملقّب به کاظِم و بابُالْحَوائِج است. در ایران اغلب موسی کاظم یا بهطور ساده کاظم خوانده میشود. کنیه اش ابوابراهیم و ابُوالْحسن است.
او بیست سالِ اولِ زندگیَش را تحت حمایت پدرش گذراند. این دوران مصادف با کشمکش میان عباسیان و امویان بود. ده سال مانده به پایانِ حکومتِ مَنصورِ عباسی، پدرش از دنیا رفت یا مسموم شد. درگذشت جعفر صادق و شروعِ امامتِ موسی کاظم، در دوران حکومت منصور عباسی بود. پس از جعفر صادق، عدهای به امامتِ فرزندِ دیگرش اسماعیل معتقد شدند و فرقهٔ اسماعیلیه را شکل دادند.
با این وجود امامتِ موسی کاظم طرفداران زیادی داشت و هم زمان با خلافتِ منصور، مهدی، هادی و هارونالرشید ادامه پیدا کرد. در این دوران، کاظم، همچون امامانِ پیشین، با مبارزهٔ منفی و رعایت تَقیّه، سعی داشت از درگیریِ مستقیم با حاکمانِ وقت خودداری کند.
با اینوجود، نهضتی علمی که با اقداماتِ محمد باقر و جعفر صادق اوج گرفته بود، به ائمهٔ شیعه، موقعیت ویژهای در جامعهٔ اسلامی داده بود؛ که این خود نگرانیِ خلفای عباسی را برانگیخته بود. قیامهای پراکندهٔ علویان در جایجای سرزمینهای اسلامی، زمینهٔ سوءظنِّ بیشترِ خلفا را فراهم کرد تا جایی که کاظم چند بار توسط مهدی عباسی و هارون راهیِ زندان شد.
اولین دورهٔ زندان کاظم را مربوط به دوران حکومتِ ده سالهٔ مهدی عباسی میدانند. دوران یک سالهٔ حکومت هادی عباسی هم توأم با تنش بود. هادی که قیام فخّ را به تحریک موسی کاظم میدانست، قسم خورد او را زنده نخواهد گذاشت، اما خود بهزودی درگذشت. موسی کاظم در دورانِ هارون، دو بار راهی زندان شد. تاریخ فَخری آن را نتیجهٔ سعایتِ برخی خویشاوندان کاظم میداند که به او حسادت میکردند.
منابع شیعه از جمله شیخ مفید، شیخ صدوق و ابوالفرج اصفهانی، آن را نتیجه توطئهٔ برمکیان میدانند که از نفوذِ کاظم در اطرافیان هارون بیمناک بودند. این حبس که منجر به درگذشتِ کاظم شد، هارون را بهعنوان متهم ردیفِ اول قرار داد. پس از درگذشتِ کاظم، عدهای که درگذشتش را باور نداشتند، اعتقاد پیدا کردند که کاظم در غیبت بهسر میبَرد و بهعنوان آخرین امام در وقتِ مقرر دوباره قیام خواهد کرد. این گروه واقفیه نام گرفتند.
سرگذشت
در راه بازگشت از مکه و مراسم حج به مدینه، کاروانِ جعفر صادق در اَبْواء توقف کرد. در همین اتراق بود که حمیده وضع حمل کرد و موسی کاظم بهدنیا آمد. بهنوشتهٔ بیشتر منابع، تولد موسی در سال ۱۲۸ ه.ق بوده است. به نوشتهٔ رسول جعفریان ماهِ تولدش در هیچ منبعی نیامده است.
ایتان کُلبِرگ در دانشنامهٔ اسلام، تاریخ ذیحجهٔ ۱۲۷ و ۷ صفر ۱۲۸ ه.ق را ذکر میکند. او در دوران کشمکش میان عباسیان و امویان بهدنیا آمد؛ چهار سال داشت که سَفّاح، معروف به «خونریز»، بهعنوان اولین خلیفهٔ عباسی، روی کار آمد. کاظم در خانوادهٔ پرجمعیتی با نُه خواهر و شش برادر زندگی میکرد.
او بیست سالِ اولِ زندگیَش را تحت حمایت پدرش گذراند. ده سال مانده به پایانِ حکومتِ مَنصورِ عباسی، پدرش از دنیا رفت یا مسموم شد.بر مبنای گزارشی که ناصر لِلْحَقِّ اُطرُوش، از علمای زیدیه، آن را ثبت کردهاست، گفته میشود کاظمِ جوان یکی از مشارکتکنندگانِ قیام محمد بن عبدالله علیه عباسیان بودهاست.این گزارش با گزارشِ رسول جعفریان، مورخ شیعی، چندان همخوانی ندارد آنجا که میگوید پدر موسی کاظم — جعفر صادق — با قیامِ نَفْسِ زَکیّه مخالفت کرد و حتی در زمان قیام در سال ۱۴۵ ه.ق از مدینه خارج شد و در منطقهٔ فُرع، میان مکه و مدینه اقامت گزید و بعد از پایان ماجرا به مدینه برگشت.
پس از اینکه خبر مسمومیت و درگذشتِ جعفر صادق به گوشِ منصور رسید، به والیِ مدینه نوشت که بهبهانهٔ تسلیت به خانهٔ جعفر صادق برود تا بهقول سید محمد حسین طباطبایی وصیتنامهٔ جعفر صادق را خواسته و بخواند و کسی را که وَصیِّ او معرفی شده، همانجا گردن بزند و البته مقصودِ منصور از این دستور این بود که امامت را خاتمه دهد و تشیع را بهکلی از میان ببرد.
حاکم مدینه در وصیتنامه دید که جعفر صادق پنج نفر را بهجای یک نفر برای جانشینی تعیین کردهاست: خودِ خلیفه، والیِ مدینه، عبدالله اَفطَح — فرزند بزرگ جعفر صادق ، موسی کاظم فرزند کوچک جعفر صادق و حمیده همسرِ جعفر صادق. بدینترتیب تدبیرِ منصور برای خاتمهٔ امامت بینتیجه ماند.در روایتی که رسول جعفریان به آن استناد جسته، از سه جانشین نام برده شدهاست: کاظم و عبدالله افطح و منصور عباسی.
تبار
نام پدر و مادر امام موسی کاظم چیست
پدرش ابوعبدالله جعفر بن محمّد صادق، امام ششمِ شیعیان دوازدهامامی، مذهب جعفری و از نسل علی بن ابیطالب و محمد و از قبیلهٔ بنیهاشم است. او بیشترین سالِ عمر را در میان یازده امامِ نخستِ شیعیانِ دوازدهامامی داشتهاست.
نام مادرِ موسی کاظم، اُمِّ وَلَدی بهنام حُمَیدَه بوده که به «حُمَیْدَةُ الْمُصَفّاة» (تطهیرشده) و «حمیده بَربَریّه» شناخته میشدهاست.در تَذکِرَةُ الْاَئِمَّة او دارای اصالتِ اَندِلُسی و فرزندِ صاعِدِ بربری دانسته شدهاست.
او در مدینه به عنوان کنیز وارد خانهٔ محمد باقر شد و سپس به همسریِ پسرش، جعفر صادق درآمد. جعفر صادق او را آزاد، و بهمانند یک عالمِ دینی او را تربیت، و سپس با او ازدواج کرد. حمیده برای جعفر صادق دو پسر به نامهای موسی کاظم و محمد دیباج بهدنیا آورد. جعفر صادق، زنانِ مسلمان را برای آموختنِ عقایدِ اسلامی نزد حمیده میفرستاد و دربارهٔ او گفته که حمیده مانند طلای ناب از هر ناخالصی، پاک است.
نام و القاب
نام وی موسی گزارش شدهاست. از القابِ مشهورش میتوان به کاظِم، صابِر، صالِح، عَبدُ الصّالِح، قائِم، نَفْسِ زَکیّه، وَفی (وفادار)، امین و بابُ الْحَوائِج اشاره کرد.دربارهٔ وجهِ تسمیهٔ «عبد صالح»، از یحیَی بن حسن بن جعفر، نسبشناسِ مشهور، نقل شده است که به خاطر عبادت و اجتهادش، «عبد صالح» نامیده می شد. موسی به خاطر صبرِ زیاد و فروخوردنِ خشمش،و مهربانی و بخشندگی نسبت به بدیکنندگان بدو، کاظِم لقب گرفتهاست. بهنوشتهٔ ابن خَلِّکان، وقتی کسی از او بدگویی میکرد هدیهای برایش میفرستاد.
برای وی کنیههایی چون ابوعلی، ابوابراهیم، ابواسماعیل و ابوالحسن، ذکر شدهاست.و برای اینکه با فرزندانش علیِّ بن موسَی الرِّضا و علیّ النَّقی که آنان هم «ابوالحسن» نامیده میشدند، اشتباه نشود او را «ابوالحسن اول» خطاب میکردند. نقشِ انگشتریَش «پادشاهی تنها از آنِ خداست» بودهاست.
امامت
رسول جعفریان، مورخ شیعه، روایاتِ فراوانی از جعفر صادق مبنی بر تصریح به امامتِ کاظم پس از خودش نقل می کند؛ از جمله اخباری که مشخص میکند جعفر صادق سعی دارد با نشان دادنِ جنازهٔ اسماعیل، فرزند ارشدش که در سال ۱۳۸ ه.ق درگذشت شیعیان را از مرگِ وی مطمئن کند.
در روایتی از جعفر صادق آمده امامت مقامی نیست که در اختیارِ او صادق باشد، بلکه در اختیارِ خداوند است و آن را به هر کدام از بندگانش که بخواهد و شایسته بداند، عطا میکند. در روایت دیگری با اشاره به علمِ امام، جعفر صادق از اصحابش میخواهد هرچه میخواهند از پسرش، کاظم بپرسند و او از جوابِ آن درمانده نخواهد شد.
همسران و فرزندان
از میان همسران موسی کاظم، از نَجمه و «اُمِّ احمد»اسم برده شدهاست. از نجمه خاتون بهعنوان مادرِ علی بن موسی الرّضا و فاطمه معصومه نام میبرند. به نوشتهٔ قرشی، بسیاری از مورخان نام او را «تُکتَم» میدانند اما نامهای «خَیزُران»، «اَروا» و «اُمُّالْبَنین» هم برای او ذکر شدهاست.
به نوشتهٔ دانشنامهٔ جهان اسلام، ظاهراً پس از تولد رضا، به طاهره و امالبنین تغییر نام یافتهاست. هر چند بنا بر عیون اخبار الرّضا و اِعْلامُ الْوَریٰ، امالبنین را کنیهاش میدانند.ام احمد مادرِ احمد شاهچراغ و محمد بوده است.
دونالدسون تعدادِ فرزندانِ موسی را هجده پسر و بیست و سه دختر میداند بهنوشتهٔ ایتان کلبرگ، تعداد فرزندان کاظم در منابع مختلف، میان ۳۳ و ۶۰ فرزند ثبت شدهاست. روایتهایی که کلبرگ به آنها استناد جسته، ۱۸ یا ۱۹ پسر و ۲۳ دختر را گزارش کردهاند. بر طبق یکی از این گزارشها، کاظم به دلیلی نامعلوم، دخترانش را از ازدواج منع کردهاست و ظاهراً همه جز ام سلمه که در مصر ازدواج کرده مجرد مانده اند.
از دیگر فرزندان موسی کاظم می توان ابراهیم اصغر را نام برد که مادرش زنی حبشی بهنام ناجیه بود؛ و حمزه که از بردها ی بهنام ام احمد بهدنیا آمد. عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، عبدالله عَوْکَلانی، اسحاق، عبیدالله، زید، فضل، حسن، حسین، سلیمان و بیبی حکیمه از جمله دیگر فرزندان کاظم بودند که مادران اغلبِ آنان کنیز بودند. گفته میشود هفتاد درصد ساداتِ ایران، سادات موسوی هستند که از نسل کاظم باقی ماندهاند.
موقعیت علمی
مبحث توحید و صفاتِ خدا از جمله مسائلی است که از جانب کاظم مورد توجه قرار گرفتهاست. بهویژه در زمانهای که دو گروه مُعتَزِله و اهل حدیث در پرداختن به صفاتِ خدا، راه افراط و تفریط را در پیش گرفته بودند.
خصوصیات اخلاقی امام موسی کاظم
معتزله در توجیه عقلیِ صفات خدا تا آنجا پیش رفتند که گاهی صفاتِ متضاد به خدا نسبت میدادند یا صفاتی را که در قرآن به آن تصریح شده بود، از خداوند سلب میکردند. در مقابل، کاظم به شیعیانش تأکید داشت دربارهٔ توحید از آنچه خداوند در کتابش آورده پا فراتر نگذارند بدین دلیل که «خداوند بالاتر و بزرگتر از آن است که کسی بتواند به حقیقتِ صفتِ او برسد» او خودش در مقام توصیفِ خداوند از مضامین قرآنی کمک میگرفت.
در مقابلِ معتزله، اهل حدیث قرار داشتند که با تَشَبُّث به ظاهرِ آیات قرآن، صفات انسانی برای خدا میتراشیدند، مثلاً اعتقاد داشتند خداوند به آسمانِ دنیا نزول میکند. کاظم در مقابلِ این گروه هم موضع گرفت و تأکید داشت برایِ خداوند دور و نزدیک به یک گونه است، برای همین نیازی به نزول به آسمانِ دنیا ندارد.
اما احادیثِ جعلی فراوانی که در موضوعات مختلف — از جمله تشبیه وجود داشت — کار را برای کاظم دشوار میکرد. کاظم برای نفیِ حرکتِ خداوند، حرکت را مستلزمِ نقص میدانست و استدلال میکرد: «هر متحرکی نیاز به محرک دارد تا او را به حرکت درآورده یا به کمک آن به حرکت درآید» و تأکید داشت «از صفاتی که خدا را به نقص و زیادت، تحریک و تحرّک، انتقال و فرودآمدن، برخاستن و نشستن محدود سازد، بپرهیزید.»
اهل سنت
اهل سنت از کاظم به عنوان مُحدِّثی مورد اعتماد یاد میکنند، هرچند اعتقاد دارند احادیثِ اندکی از او باقی ماندهاست. بهنوشتهٔ ابن حجر هیتمی، کاظم پرستندهترین، بخشندهترین و سخی ترین فرد روزگار خود بود که در میان مردم عراق بهعنوان «بابُ الْحَوائِج» شناخته میشد. به نوشته شَبْلَنْجی، او را کاظم مینامند بهخاطر مهربانیِ بیحد و بخششی که نسبت به دشمنانش روا میداشتهاست.
به نوشتهٔ خطیب بغدادی وقتی از کیسههای زرِ کاظم به درِ خانهٔ کسی میرسید، دیگری احتیاجی به کسی نداشت. ابن عماد حنبلی در کتابِ شَذَراتُ الذَّهَب کاظم را از «صالحان، عابدان، سخاوتمندان و بردباران» دانسته و او را با عنوان «شخصیّتی بس بزرگ» تحسین کردهاست. در همان کتاب از قولِ ابوحاتم، کاظم را «مورد وثوق و امامی از ائمهٔ مسلمین» توصیف کردهاست.
ذهبی او را از سخاوتمندان، حُکَما و از بندگان پرهیزکار میداند. هارون دربارهٔ او به ربیع گفت: «این مرد از راهبان بنیهاشم است.» ربیع پرسید پس چرا او را زندانی کردهای. پاسخ هارون ظاهراً این بودهاست که چارهای جز آن نداشتهاست.
به نقل از یَنابیعُ الْمَوَدَّة،هارون با وجود دشمنی با کاظم احترام بسیاری برایش قائل بود. وقتی پسرش مأمون علتِ این احترام را پرسید، هارون کاظم را امام و حُجَّتِ خداوند بر بندگانش در زمین نامید.
با این وجود هارون به پسرش تأکید کرد که خلافت را به موسی کاظم نخواهد داد: «به خدا سوگند که اگر تو خودت قصد کنی خلافت را از من بستانی، آن را از تو پس خواهم گرفت، اگرچه این کار به قیمت درآوردن چشمانت تمام شود.
هارون به مأمون توصیه میکند که اگر به دنبالِ دانشِ واقعی است آن را از کاظم بگیرد چون او میراث دارِ دانشِ انبیاست. سالها بعد وقتی مأمون خودش خلافت را بهدستآورد، اصرار داشت تا آن را به پسر موسی کاظم، یعنی علی بن موسی الرّضا بسپارد؛ با این استدلال که شخصی را بر روی زمین داناتر از او نمیشناسد.
شیعه
شیخ مفید، عالم شیعی، کاظم را «پرستندهترین و سخیترینِ» زمانِ خود میدانست. شیخ طبرسی او را بهعنوانِ حافظترین مردم نسبت به کتاب خدا توصیف کرده و نقل کردهاست که مردم مدینه، او را «زینتِ کوشندگان در عبادت خدا» میدانستند. از ابن اَبِیالْحَدید نقل شدهاست که فقاهت، دیانت، عبادت، بردباری و شکیبایی، همه در کاظم جمع بودهاست. یعقوبی، مورخ شیعی، او را عابدترین مردمِ زمان خود میدانست.
به نقل از وَفَیاتُ الْاَعْیان آمدهاست وقتی هارون او را به زندان افکند، خدا را شکر کرد که همیشه میخواسته فراغتی برای عبادت داشته باشد و خداوند حالا این فرصت را در اختیار او قرار دادهاست. نقل شدهاست که روزی هارون در جایی مرتفع از قصرش مُشرِف بر زندان ایستاده بود، از ربیع پرسید «آن جامه چیست که هر روز روی زمین بیحرکت افتاده است؟» ربیع پاسخ داد آن جامه نیست؛ موسی بن جعفر است که از طلوع آفتاب تا ظهر سر از سجده بر نمی دارد. از جعفر صادق دربارهٔ فرزندش کاظم روایت شدهاست که او «علم حکمت را میداند، کریم است و دانای هر چیزی است که مردم در امور دینشان به آن نیازمندند.» وقتی از او دربارهٔ میزان علاقهاش به کاظم پرسش شد، پاسخ داد «دوست داشتم جز موسی فرزندی نداشتم تا هیچ شریکی در دوستیِ من نسبت به او وجود نداشت.»
وفات (کشته شدن)
بنابر یکی از گزارشهای تاریخی، فضل بن یحیی ظاهراً احترام زیادی برای کاظم قائل بوده است و شرایطِ راحتی در زندان را برایش فراهم کرده بود؛ این موضوع، خشم خلیفه را — که در آن زمان در رَقّه بود — برانگیخته و در نامهای دستورِ قتل کاظم را صادر کرد. روایتی میگوید فضل از دستور هارون سرپیچی کرد، ازاینرو صد ضربه شلاق دریافت کرد و کاظم به سندی بن شاهک سپرده شد.
بنابر این گزارش، عصبانیتِ هارون موجب شد پدرِ فضل، یحیی برمکی، به رقه نزد خلیفه برود تا او را آرام کند و بگوید حاضر است هرچه خلیفه دستور میدهد انجام دهد. هارون درخواستش مبنی بر کشتنِ کاظم را تکرار کرد. یحیی با دستور قتلِ کاظم نزد سندی بن شاهک برگشت و سندی او را با خرما مسموم کرد.روایت دیگری، خودِ فضل بن یحیی را مسئولِ مسمومیتِ کاظم معرفی میکند.
روایت دیگری پیچیدن کاظم در فرش و فشار دادن او تا حدّ مرگ را علت درگذشتِ کاظم میدانند. بهنوشتهٔ کلبرگ، طَبَری، مانند بیشتر نویسندگانِ اهل سنت، دربارهٔ درگذشت کاظم نظری نمیدهد که این معنی را میرساند که کاظم به مرگ طبیعی از دنیا رفتهاست؛ رویهای که مورد علاقهٔ بعضی صاحبنظرانِ جدید هم بودهاست.
کلبرگ از قول یکی از علمایِ اهل سنتِ بغداد نقل میکند که سندی بن شاهک پیش از مسموم کردنِ کاظم، هشتاد تن از بزرگانِ بغداد را نزد کاظم بُرد تا شایعاتِ مربوط به بدرفتاری با او را خنثی کند. بنابر این گزارش، کاظم گواهی داد که در شرایطِ راحتی بهسر میبَرد اما هفت عدد خرمای مسموم به او داده شدهاست که از تأثیر آن، فردا رنگ چهرهاش دگرگون خواهد شد و پسفردا از دنیا خواهد رفت.
سندی بن شاهک با شنیدن این سخن، مانند برگِ خرما بر خود لرزیدهاست. پس از مسمومیت موسی کاظم، چند نفر بهعنوان شاهد به کَرْخ، محل شیعهنشین بغداد، فرستاده شدند تا شهادت دهند که موسی کاظم بر اثر مرگِ طبیعی از دنیا رفته است.
این گروه که از بنی هاشم و دیگر چهره های سرشناسِ بغداد بودند، بر پیکر موسی کاظم حاضر شدند تا بدنش را بررسی کنند و گواهِ این باشند که بر آن اثری از شکنجه و زخم نیست.تاریخ وفاتِ کاظم در مِصباحُ الْمُتَهَجِّد، ۲۵ رجب ۱۸۳ ه.ق ثبت شدهاست. اَلْکافی پنجم یا ششم رجب ۱۸۳ ه.ق را ذکر کردهاست. عُیُونُ اَخبارَ الرِّضا هردو تاریخ را آوردهاست.
مدفن
پس از درگذشت موسی کاظم، پیکرش در قبرستانِ قریش در شمال غربی بغداد بهخاک سپرده شد، جایی که بعدها به کاظمیه مشهور شد. در ابتدا زیارتِ کاظم خالی از خطر نبودهاست. از علی بن موسی الرّضا روایت شدهاست که اگر بهدلیل خطر، ورود به محلْ امکان نداشته باشد، زائران میتوانند از پشتِ حجاب یا دیوار زیارت کنند. بهتدریج این محل که محلِ دفنِ امام نهم شیعه، محمد تقی نیز هست، یکی از مهمترین مراکزِ زیارتیِ عراق شد. در اوایل سدهٔ سیزدهم هجری قمری، مدرسهٔ علمیهٔ کاظمین در این مکان تأسیس شد.