گفتگوی خواندنی با ناصر هاشمی در مورد سمندون

همانطور که می دانید سریال سمندون از سریال های پرطرفدار دهه ۷۰ بوده است و بچه های دهه شصت خاطرات زیادی با این سریال دارند. در این مطلب پای صحبت های ناصر هاشمی در مورد این سریال خاطره انگیز نشسته ایم. با ما همراه باشید

گفتگوی خواندنی با ناصر هاشمی در مورد سمندون, پورتال خبری فرهنگی گهر

سمندون یکی از معدود کارهای کودک تلویزیون است که هنوز هم می شود کنار بچه های دهه هشتادی نشست و آن را تماشا کرد. از فضای خوف آمیزش ترسید و یک دل سیر به آن خندید. تخیلی قوی دارد و برای سرگرم کردن بچه ها دست به دامان شعر و آهنگ و عروسک های رنگ به رنگ نشده. در واقع می شود گفت اثری شریف برای کودک و نوجوان است و در این ۲۰ سال شاید خیلی کم نمونه اش را در تلویزیون دیده باشیم.

ناصر هاشمی به همراه حمید جبلی فیلمنامه این سریال را نوشته و خودش هم کارگردانی آن را انجام داده و هم به عنوان نقش اصلی در آن بازی کرده. با هاشمی درباره شکل گرفتن این کاراکتر و شرایط زمان ساخت و ممنوعیت هایی که تلویزیون در مسیر ساخت ادامه این مجموعه برایشان ایجاد کرده، گپ زده ایم.

شما در اوایل دهه ۷۰، زمانی که تلویزیون به لحاظ ساخت کار کودک سر و شکل مناسبی نداشت و امکانات ساخت فیلم و سریال هم به اندازه حالا نبود، سراغ ساخت پروژه سمندون رفتید؛ سریالی که هم به لحاظ فرم و هم محتوا کاری جدید بود و کاملا با تعریف کار کودک آن سال ها فرق می کرد. تعریف خاصی برای کار کودک داشتید؟

– واقعیت این است که ما به صورت کلی اختیار زیادی نداریم و همیشه به دلیلی به راهی کشیده می شویم. البته این اتفاق در گذشته بیشتر می افتاد. وقتی دانشجوی تئاتر بودم، مثل دوستان دیگر به عنوان مربی تئاتر کودکان و نوجوانان وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم؛ بنابراین خوشبختانه در این مسیر افتادم، اگرنه از اول به کار کودک فکر نکرده بودم.

به هر حال سمندون را می توانیم یکی از معدود کارهای کودک قابل توجه تلویزیون بدانیم. شما در این کار سراغ یک موجود عجیب و ناشناس مثل دیو رفتید؛ موجودی که با وجود آمدن اسمش در ادبیات کهن ایرانی، برای بچه ها چندان شناخته شده نیست. فکر می کنید حضور این موجودات عجیب تخیلی در یک سریال، چقدر در جذابیت آن برای بچه ها اثر دارد؟

– از قصه های آقای مرادی کرمانی گرفته تا آثار هانس کریستین آندرسن و … همه داستان های کودکانه پر از لطافت هستند و حتی اگر خشونتی هم وجود داشته باشد، آنچنان سهمگین و بد نیست. حتی شخصیت های بد قصه های آنها نوعی نرمش دارند یا حتی دارند از یک چیزی فرار می کنند. در این داستان ها عشق به طبیعت، حیوانات و … جاری است و حتی غول ها هم خیلی خشن نیستند. به همین جهت من از شنیدن و خواندن افسانه ها لذت می بردم.

درست مثل سمندون که می گفت مادرش گفته از آدمیزاد بترسد.

– بله دقیقا. ماجرای سمندون هم از آنجا شروع شد که خانم طائرپور و آقای نیکخواه با هم دفتری به نام خانه هنر و ادبیات داشتند. تخصص آنها کار کودک بود. من به اتفاق دوستان دیگری مثل مسعود کرامتی و حمید جبلی کارهایی در آن دفتر انجام می دادیم. خانم طائرپور پیشنهاد داد سریالی بسازیم که در آن بچه غولی وجود داشته باشد. ما هفت هشت ماهی دور هم نشستیم و درباره آن بحث کردیم. قرار بود من و آقای جبلی فیلمنامه کار را بنویسم. هر جلسه می نوشتیم و با هم نوشته هایمان را مرور می کردیم. تصحیحی انجام می گرفت و نوشته ها صیقل می خورد. قرار بود مسعود کرامتی سمندون را کارگردانی کند. بعد از مدتی به من گفتند می خوای بازی کنی؟ گفتم بله.

یعنی ایده سمندون را شما دادید یا حمید جبلی؟

– این پیشنهاد خانم طائرپور بود اما بعد ما نشستیم با هم صحبت کردیم.

از ابتدا چه تعریفی برای این بچه غول داشتید؟

– از اول قرار بود یک بچه غول باشد، بقیه جزییات را از خودمان درآوردیم. یکی گفت کنار غول عکاس جوانی هم باشد که عمه و شوهرعمه ای داشته باشد.

چقدر از تعریف هایی که در تاریخ کهن ایرانی درباره دیوها وجود دارد برای شکل دادن به این غول استفاده کردید؟

– هر کسی بر اساس دانش و اطلاعاتش ایده می داد. جبلی چندین قسمت را نوشت و سر کار دیگری رفت. بعد از مدتی آقای کرامتی هم رفت. چند قسمت جبلی به همره قسمت هایی که من نوشته بودم برای کار در نظر گرفته شد و باقی نوشته هایمان را نگه داشتیم برای ساخت فصل های بعدی مجموعه.

آنطور که داریوش اسد زاده تعریف می کرد انگار قرار بوده داستان ادامه پیدا کند و حتی در فصل دوم سمندون ازدواج کند، درست است؟

– بله. اصلا یک سکانس در همین فصل اول ساخته بودیم که کامل آن را درآوردند. قرار بود یک روز سمندون به پشت بام برود و دختری هم قد و قواره خودش ببیند که او هم کلفت خانه همسایه بود و آنجا عاشقش شود اما بعدا با آن مخالفت کردند.

ساخت سریالی با سوژه دیو از چند جنبه مشکلات زیادی دارد. اول اینکه بچه ها اصولا از غول ها می ترسند. حتی چهره ای که برای سمندون در نظر گرفته بودید هم ترسناک بود اما آنقدر لطیف و جذاب طراحی شده بود که بچه ها از همان قسمت دوم با او دوست می شدند. چطور به این نقطه رسیدید؟

– از اول قرارمان بر این بود که بچه ها نترسند. افراد کمی هم بعد از پخش گفتند ترسیده ایم. البته به غیر از قسمت اول که خودم هم هنگام دیدن سمندون در سریال غش کردم.

اتفاقا بچه ها داستان های تخیلی اینچنینی را دوست دارند و از مهمترین نکات سریال سمندون این بود که دقیقا روی همین مسئله دست گذاشته بود.

– من خودم خیلی داستان های تخیلی دوست دارم. چیزهای پر رمز و راز برایم جذاب هستند. فکر می کنم نوجوانان همه شان دوست دارند.

در میان کسانی که کار کودک می سازند یک دیدگاه رایج وجود دارد؛ اینکه فکر می کنند برای ایجاد جذابیت، حتما باید دنبال لباس های رنگی و شعر و جیغ و دست و … باشند. یکی از ویژگی های سمندون این است که کاملا با این دیدگاه فرق می کند. آموزش مستقیم نمی دهد، شعار ندارد و خلاصه بر مبنای داستان تخیلی و جذاب ساخته شده. آن موقع فکر نمی کردید کودک و نوجوان آن دوره چنین ساختاری را پس بزند.

– خب این بستگی به تهیه کننده دارد. زمانی که تهیه کننده می گوید من به دنبال نگاه تو هستم، پس من از زاویه نگاه خودم کاری را تولید می کنم. نمی خواستیم محصولی بی محتوا بسازیم که فقط شبیه عروسک بازی باشد. نمی خواهم به کار همکارانم ایراد بگیرم اما شاید محصولات اینچنینی برای بچه های سنین مهد کودک مناسب باشد.

کاری که ما می خواستیم بسازیم این بود که سریال برای همه گروه های سنی جذاب باشد. بچه که تنهایی به سینما نمی رود یا توی خانه تنها نمی نشیند پای سریال، پس کاری که بنا بود بسازیم باید همه را جذب می کرد. اصلا به همین دلیل بود که عمه و شوهرعمه را وارد کردیم که داستان برای بزرگسالان هم جذاب شود.

واکنش زنده یاد منوچهر اصلانی چه بود؟ وقتی فهمید قرار است نقش دیو را بازی کند چه حسی داشت؟

– آن زمان که با ما کار می کرد ۶۵ سال داشت. بازیگر بسیار خوبی بود. البته چهره اش بدون این گریم، خشن تر بود اما قابلیت های زیادی داشت. روز اول که دیدمش مانده بودم چطور به او بگویم نیاز به یک آدم کوتوله دارم. متاسفانه در جامعه ما وقتی بخواهند به کسی بد و بیراه بگویند او را کوتوله خطاب می کنند اما خودش گفت دنبال کوتوله می گردی؟ من کوتوله ام و تاکید داشت مثل بقیه کوتوله ها نیست.

طرح خاصی برای گریم او داشتید؟

– اول رفتیم سراغ استاد عبدالله اسکندری، او گرفتار بود. بعد استاد جلال الدین معیریان آمد و چهره او را برایمان شیرین و جذاب کرد. خودش طاس بود و نیاز بود برایش مو گذاشته شود.

چرا در آن زمان فصل دوم را نساختید؟

– نمی دانم. ما که با تهیه کننده طرف بودیم اما گویا تلویزیون چندان از پخش سمندون راضی نبود. یادم هست این سریال همزمان با ساعت خوش پخش می شد و می گفتند با هر دو آنها مخالفت کرده اند. آن زمان آقای ارگانی، مدیر شبکه دوم سیما بود که بسیار از ما حمایت می کردند و باز هم شنیده ام که یکی از دلایل برکناری او از کارش حمایت از کارهای ما بوده است.

شاید بخشی از این مخالفت به خاطر این باشد که سریال سمندون آموزش مستقیمی به بچه ها نمی داد یا مثلا تلویزیون تمایلی به پیش برد یک داستان درباره دیو نداشت.

– بله، ممکن است چون ما هم دوست داریم آموزش غیرمستقیم بدهیم. اصلا چه اصراری به آموزش مستقیم هست؟! متاسفانه چون روش های آموزش درست نیست این آموزش ها در جامعه جواب عکس داده اند. خیلی عجیب است که این روزها بحث جلوگیری از اعتیاد در دبستان ها را در روزنامه ها می خوانیم. یک قصه خوب قطعا تاثیرگذار است چون در هر قصه ای آموزش وجود دارد و قصه ها ضد آموزش نیستند، عینی در هیچ قصه ای نمی گویند برو دزدی کن یا مثلا جنایت خوب است.

تمایلی برای ساخت فصل دوم آن ندارید؟

– دیگر علاقه ای ندارم برای اینکه اولا دیگر آن آدم ها نیستند؛ خانم خیرآبادی و آقای منوچهر اصلانی مرحوم شده اند و آقای اسدزاده دیگر کار نمی کند. سخت شان است. من هم که کارها و دغدغه های دیگری دارم.

شاید اگر همان آدم ها هنوز بودند ادامه می دادم. یادم هست زمانی که در حال ساخت قسمت هشتم بودیم، خانم خیرآبادی پایش ضرب دید و دیگر نتوانست سر کار بیاید و ما مجبور دیم متن ها را تغییر دهیم اما زمانی که می خواستیم فصل دوم را بسازیم، حال او خوب شده بود. وقتی به او گفتم دیگر قرار نیست فصل دوم را بسازیم بسیار خوشحال شد و گفت الهی شکر، من نذر کرده بودم ساخته نشود. او از کار چندین ماهه و هر روزه خسته شده بود.

الان که سریال را بعد از ۲۰ سال تماشا می کنید به نظر خودتان کار قابل دفاع و بی نقصی می آید؟

– من چون از جمله آدم هایی هستم که قسمت های بد کار را می بینند، واقعا از دیدن دوباره اش فراری هستم. به سختی می بینم. متاسفانه ما تا بیاییم کار بعدی مان را انجام دهیم، تجربه های قبلی مان را فراموش کرده ایم. بنابراین دائم فکر می کنم کاش راهی وجود داشت که اشکالاتی را که امروز در کارم می بینم، درست کنم.

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید

گـهـر در شبکه هاي اجتماعي