متن شعر و نوحه برای شام غریبان امام حسین (ع)

تاريخ : 29 شهریور

با توجه به اینکه امشب شب شام غریبان است، بسیاری از عاشقان امام حسین (ع) به دنبال متن و شعر خوب و مناسب برای این شب هستند. گهر در این بخش متن شعر و نوحه برای شام غریبان اما حسین (ع) را منتشر می کند.

متن شعر و نوحه برای شام غریبان امام حسین (ع), پورتال خبری فرهنگی گهر

متن شعر و نوحه برای شام غریبان اما حسین (ع)

در دلش گم شده آهی و نگاهی باقی است

همه رفتند غمی نیست که شاهی باقی است

تا به زینب نگهش رفت دلش قرص شدو

زیر لب زمزمه میکرد سپاهی باقی است

از همانجا وعده سوغات و خلعت دادند

از همانجا به سنان بن انس خط دادند

که زمین خورد سواری و النگوها ریخت

پدری را جلوی خیمه خجالت دادند

آنکه آورد برای سرش آن خنجر را

به شفاعت برد عمامه پیغمبر را

اگر آن مرد فقط لحظه ای فرصت میداد

بخدا هدیه خودش میداد انگشتر را

چقدر بر سر نعلین و سپر دعوا شد

سر شمشیر پیمبر چقدر دعوا شد

پیش چشمان جگر گوشه او ، دختر او

سر این پیکر بی جان پدر دعوا شد

میبرند از او ولی با روی ننگین میبرند

چکمه و عمامه و انگشتر و زین میبرند

در ازای آن دو خورجین نامه ای که داده اند

از میان قتلگه خورجین به خورجین میبرند

*

نگاه کن پدر بزرگ! به عمق چشم‌های من

که با تو حرف می‌زند نگاهِ من به جای من

بیا و از مدینه ات کبوترانه پر بزن

به سالهای سال بعد: عراق، کربلای من

من ایستاده‌ام، ببین چه غرق در نیایشم

که تیر هم نمی‌رسد به قلب ربنای من

چه دید در دلم خدا ، چه چشمه‌ای؟ که این چنین

کبوتران تشنه را پرانده در هوای من

چه دید در دلم خدا؟ که گفت: «احمد» م بیا

«علیِ» من برای تو، «حسین» تو برای من

همین که حرف می‌زنم «حبیب» گریه می‌کند

دلش بهانه‌ی تو را گرفته از صدای من

چه عاشقانه می‌رسی تو با نگاه «اکبر» م

و پیش از اینکه من شَوَم، تو می‌شوی فدای من

چه قدر از تو دم زدم، چه قدر مثل تو … ، ولی

به گوش نیزه‌ها نرفت کلام آشنای من

تو این فراز را نبین، نبین که شمر … نه نبین

چه چکمه‌های تیره‌ای، چه خنجری! … خدای من!

*

مرهم به زخم دل به جز از سوز آه نیست

روزی چو روزگار من از غم سیاه نیست

خواهم که سیر بینمت ، آنگه سفر روم

باید چه چاره کرد ؟ که تاب نگاه نیست

من با تو آمدم ، بنگر با که می روم

جولان خصم هست ولیکن پناه نیست

رأس تو روی نیزه و خورشید بر فلک

با بودن تو ، حاجت خورشید و ماه نیست

گفتم که خاک بر سر خود ریزم از فراق

جز سنگ و تیر و نیزه در این قتلگاه نیست

*

باغبانان رفته اند وغنچه تنها مانده است

بلبلی در خیمه های سوخته جا مانده است

اشک در چشمان زینب ، خون به گوش کودکان

مشک،خالی در کنار دست سقا مانده است

جای طفل شیر خوار آغوش گرم مادرست

لیکن آن شش ماهه بر آغوش بابا مانده است

کیست تا زیر بغل گیرد اسیر درد را؟

محرمی دیگر برای زینب آیا مانده است؟

با دلی لبریزِ ماتم همره این کاروان

می رود اما دلش در قتلگه جا مانده است

با اسیران می رود طفلی سه ساله سوی شام

ردّ پای کوچکش بر روی صحرا مانده است

دست دشمن ها خشن،رخساره ی طفلان لطیف

جای سیلی بر رخ گلهای زهرا مانده است

هست از خونهای سرخ آن ز پا افتادگان

پرچم توحید اگر اینگونه بر پا مانده است

*

شب که آمد سواره ها رفتند

ماه با ماه پاره ها رفتند

با پدر شیرخواره ها ماندند

مادر شیرخواره ها رفتند

لااقل دلخوشی خوبی بود

حیف شد گاههواره ها رفتند

ام کلثوم و زینب و اصلا

همه ی رخت پاره ها رفتند

بعد از انگشتر و النگوها

یک به یک گوشواره ها رفتند

ما نبودیم پس نمیدانیم

با چه وضعی ستاره ها رفتند

*

وای من خیمه ها به غارت رفت

گیسویی روی نی پریشان شد

وسط چند خیمه ی سوزان

خواهری دل شکسته حیران شد

*

وای من چادری به یغما رفت

بانویی معجرش در آتش سوخت

مرد بیمار این حرم تنهاست

نیمه ای از بسترش در آتش سوخت

*

شعله و دود تا فلک می رفت

کربلا هم سقیفه ای دارد

به لب کُند تیغ خرده نگیر!

هرکه اینجا وظیفه ای دارد

*

عاقبت هرچه بود، با سختی

سرخورشید را جدا کردند

مرد خورجین به دستی آوردند

صحبت از درهم وطلا کردند

*

مرد خورجین به دست با سرعت

سمت دارالعماره می تازد

مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی

مملو ازگوشواره می تازد

*

باد تند خزان چه سوزی داشت!

چند برگی ز لاله ای گم شد

در هیاهوی زیور زینب

گوشوارِ سه ساله ای گم شد

*

وای از هق هق النگوها

آسمان هم به گریه افتاده

درشلوغی ِ عصرعاشورا

حرمله یاد هدیه افتاده

*

حرف خلخال را دگر نزنید

درد ِسرسازمی شود به خدا

دختران تازه یادشان رفته

زخم ها باز می شود به خدا

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید

گـهـر در شبکه هاي اجتماعي