در این مقاله تعدادی متن برای پدر مهربان به همراه عکس نوشته پدر مهربانم قرار داده شده که شما عزیزان می توانید از آن برای تشکر و قدردانی از پدر خود استفاده کنید. همچنین می توانید این متن های زیبا درباره پدر را در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته و یا آن را برای پدرتان ارسال کنید.
احتیاجی به تسبیح نیست …
دستانت را که به من بدهی …
با انگشتانت ذکر دوست داشتن میگویم …
پدرم ، دستانت ، چشمانت وصدایت را عاشقانه دوست دارم …
وقتی دیروز باران بارید، «آن مرد در باران آمد» را به یاد آوردم و «آن مرد با نان آمد».
یادم آمد که دیگر پدرم در باران با نانی در دست و لبخند بر لب نخواهد آمد.
پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک برمیداشت. پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست.
بابا یعنی قشنگترین کلمه دنیا
که هیچ مترادفی نمیتونی براش پیدا کنی !
****
تنها زمانی که بزرگ شوید و از او دور شوید؛ زمانی که با خانه پدری وداع کرده و به خانه خودتان میروید؛
تنها در آن زمان است که به بزرگی پدر پی خواهید برد و بزرگیاش را کاملاً ارج خواهید گذارد.
****
پدرم ﺳﻼﻡ
ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟
ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ؟
پدر ﺭﻭﺯﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻢ ﺳﻦ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﻮﻡ
پدرم ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﺁﺭﺯﻭ ﺷﺪ
جا داره روز پدر رو به تمام پدرانی که اسیر خاک شدند و اکنون در جمع ما نیستند تبریک بگوییم.
****
پدر جان، با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق میگیرم
و پیشانی بر خاک میگذارم و خداوند را شکر میکنم
که فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم
پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم
پـدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست..
اما همیشه به جرم پـدر بودن باید ایستادگی کند؛ و با وجود همه مشکلات, به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی که اگر بدانی …
چه کسی ، کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛ “پدرت”را می پرستیدی……
****
آغوش پدرم میگفت که گرمای خورشید افسانه است.
****
می خواهم برگردم به روزایی که بالاترین نقطه ى زمین ، شونه های پدرم بود
پدر جان با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق میگیرم و پیشانی بر خاک میگذارم و خداوند را شکر می کنم که فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم.
بعضی ها سعادت گفتن کلماتی را دارند که برخی حسرت گفتنشو دارند
* مثل – سلام بابایی خسته نباشی*
****
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر…
****
پشتم به تو گرم است. نمیدانم اگر تو نبودی، زبانم چطور میچرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت میزنم؛ بابا!
آنقدر با دستهایت انس گرفتهام که گاهی دلم لک میزند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را میگیری، خیالم راحت میشود؛ میدانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمیشوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمیکنی…
****
خوشحالی یعنی همیشه شاهزاده خانم بابام باشم.
****
پدر یعنی عشق، آرامش
یعنی گذشت
یعنی باش تا من هم
باشم
دوستت دارم پدرم
****
دلم میخواهد به بعضیها بگویم:«باش حتی اگر من نباشم.» یکی از آنها پدرم است.
****
کاش بدونی برکت دعای تو
تکیه گاه آرزوهای منه
بی تو هر فصل کتاب عمر من
به خزون زندگی رسیدنه
****
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه…
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری
****
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
فرقی نمی کند چطور بودنش,
دور یا نزدیک بودنش, پیر و جوان بودنش, خندان و اخمو بودنش ..
همین که هست
دلگرمی من را کافیست ….
صدای گامهای پدر به من آرامش میدهد
حتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکنند
ظـاهـــرش جـــدیست…
امـا دلـــی دارد کـه مــهربـانـیاش بـه وسعـت یک اقــیـانــوس است!
بــد قـول نــیـست…
امـــا گرفتار است، با او راه بیا
خــستـه کـه بــاشـد، تــنهـایش بــگــذار،
تودار است
اما صبر کن خودش بعد، حرفهایش را میگوید!
او تمام دنیای من است.
****
من نبودم و تو بودی ،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ،
حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی
****
.مردانهترین دستی که میتوانی در دستت بگیری و از هیچچیز نترسی، دستهای گرم و مهربان پدر است.
****
نیاز به کسی دارم که راه را نشانم دهد، تنبیهام کند، تشویقم کند. نه به حق قدرتی که دارد؛ بلکه به اقتدارش. من پدرم را میخواهم.
****
راحت نوشتیم بابا نان داد**
**بی آنکه بدانیم بابا چه سخت ، برای نان همه ی ی جوانیش را داد **
****
با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه…
اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف
یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا
با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه
گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد …
… … … تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی …
اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری …
****
سفیدی رویم را در ازای سپیدی مویت نمیخواستم پدرم.
****
به بزرگیــت قسـم**
تو عکسهای دست جمعی**
جای هیچ پدر و مــادری رو خالی نذار**
امین
****
به سلامتی پدری که «نمیتوانم» را در چشمانش زیاد دیدم ولی از زبانش هرگز نشنیدم.
****
کاش، کسی یاد معلمهایمان میداد که اول مهر شغل پدرها را نپرسند؛
وقتی هنوز احترام به همه شغلها را و افتخار به همه پدرها را یاد دانش آموزانشان ندادهاند.
حالا قصه چشمان یتیمی که نم میخورد، بماند.
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار میشود اما زودتر از او به خانه بر میگردد.
****
پـــــ مثــل پــــدر
همــانکـــه نبــودنـش مــرگــــ غــرورمــان
را رقـــم زده
وجـــای خـالـــی اش انـــدوه بـــار
بـــر ســـرمـان هــوار میـکــشد.
کـــاش مـــاهـــم پــــدرداشـتـیــم تــا
بــه جـای خـیــراتــ هـدیــه مـیـخـریـدیــم
و بـــه جــــای روزتـــ مـبـارکـــ پــــدر،
نـمـیـگـفـتـیــم : روحـــت شـــــــادپـــــــــــــــدر
****
پدر مثل خودکار می مونه
شکل عوض نمی کنه
ولی یه دفعه می بینی که نمی نویسه
مادر مثل مداد می مونه
هر لحظه تراشیده شدنشو می بینی
تا اینکه تموم می شه
« خدایـا »
****
پدر یعنی: هر چه روزهایت سخت سخت؛ من هستم خیالت تخت تخت!
****
پدر بشنو این حرف فرزند خویش
عزیز و گرامی و دلبند خویش
تویی مایه بود و پیدایش ام
کنارت به ناز و به آسایشم
پدر دست های تو گهواره من
دو چشم تو چراغ خونه من
به جز تو از همه ی ی دنیا بریدم
که عاشق تر ز تو هرگز ندیدم
ببوسم پینه دستان پاکت
ببوسم صورت چون قرص ماهت
پدر ای قبله راه سعادت
ندارم ذره ای از تو شکایت
تو رو هم چون نفسها دوست دارم
که جون من تویی تا بی نهایت
آغوش پدرم می گفت که گرمای خورشید افسانه است
پدرم ، تاج سرم ، تو اعتبار منی ، تو تکیه گاه منی
بدون تو و محبت های بی پایان تو هیچم
امیدوارم بتونم فرزند خوبی برای شما باشم
****
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ،
ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را،
اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد .
دستانت را می بوسم و پیشانیت را ،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست .
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم .
****
خورشید
هر روز
دیرتر از پدرم بیدار می شود
اما
زودتر از او به خانه بر می گردد
****
پدرم! شانههایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که میگذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگهایم میدود.
****
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه، میفهمی پیر شده!
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه***
و وقتی میفهمی نصف مو های سفیدش به خاطر غصه های تو هستش، دلت میخواد بمیری
****
سر سفره چیزی نبود؛ یخ در پارچ و پدر هر دو آب شدند.
****
حواسمان باشد!
حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد
حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد!
حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند!
حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنیم از کنارمان می روند…
حواسمان باشد به دلگیریِ غروبهایِ تنهاییِ شان…
حواسمان باشد که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده…
به آرام قد کشیدنمان بوده ، به نیازها ونازهایمان بوده….
آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند….
حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهایِ زندگیمان…
به “بابا” به “مامان” ها خیلی باشد!
****
هیچ چیز به اندازه یک کوه شبیه پدر نیست…
****
** تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی **
**اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری**
****
پدر، تو تپش قلب خانهای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق،
از خانه بیرون می روی و با کشش عشق، دوباره باز میگردی.
تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را
به تو هدیه خواهم کرد اگر بپذیری***
**تقدیم به همه ی ی باباهای خوب دنیا**
****
گفــت : با پـدر یه جمـــله بســـاز
گفتــم: من با پدر جمله نمیســازم ،
دنیــــــــامو می سازم
****
پدر! مرا ببخش اگر ناخنهای ضربدیدهات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود.
****
پدرم گفته است از جانت دست بردار، از زخمت اما نه
زیرا اگر زخمی نباشد دردی نیست و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود
و اگر در پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد
و عاشق اگر نباشی خدایی نخواهی داشت
****
شور عشقت هست در قلبم ای پدر
گرمی لبخندهایت هست در ذهنم ای پدر
مهربانی هایت همواره در من جاری است
ساز آوای صدایت هم همیشه با من است
از تو از عشق تو لبریز هستم ای پدر
من برای دیدنت با سر دوانم ای پدر
زندگی یعنی پرواز در آغوش تو
مرگ یعنی من بدون عطر تو
حرف آخر را برایت می نویسم ای پدر
با تو بودن را دوست دارم ای پدر
****
یک گوشه از قلبم هست که فقط برای پدرم باقی میماند. همانجایی که خاطرات کودکیهایم هنوز زنده هستند.
****
شاید عطر نانهایی را که میآوردی فراموش کرده باشم اما عطر صبوریهایت را از دوران کودکی تا همیشه به یادگار دارم.
****
آن روزها، سایهات آنقدر بزرگ بود که وقتی میایستادی، همه چیز را فرا میگرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکتهای غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی میریزد.
****
پدرم کسی است که هر وقت میگوید:«درست میشود» تمام نگرانیهایم به یک باره رنگ میبازد.
****
پدر ترانه زیبایی است که از کودکی در گوش تو زمزمه میشود. ترانهای که در تلخیها هم شیرینی زندگی را آواز میدهد.
****
هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار مهربانی از مانده یادگار
در دنیا هر چه خواستم بین دستان پدرم بود
****
عکس نوشته عاشقانه پدر و دختر
دست همیشه به معنای آغوش نیست ، گاهی فقط امنیت است
فقط مثل « دست پدر »
****
پدر مثل خودکار می مونه
شکل عوض نمی کنه
ولی یه دفعه می بینی که نمی نویسه
مادر مثل مداد می مونه
هر لحظه تراشیده شدنشو می بینی
تا اینکه تموم می شه
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر…
****
با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه…
اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف
یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا
با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه
گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد …
… … … تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی …
اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری …
عکس پروفایل خفن پدر
آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
برچسب ها :
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید