داستان کوتاه و جالب ” عتیقه و گربه “

تاريخ : 19 مرداد

عتيقه  فروشي، به منزل رعيتي ساده وارد شد. ديد کاسه  اي نفيس و قديمي در گوشه  اي افتاده و گربه در آن آب مي  خورد. با خودش فکر کرد اگر قيمت کاسه را بپرسد رعيت متوجه موضوع مي شود و قيمت بالايي برايش تعيين مي کند؛ براي همين گفت: «عموجان چه گربه قشنگي داري! آيا حاضري آن را به من بفروشي؟»

رعيت گفت: «چند مي خري؟» عتيقه فروش گفت: «يک درهم.» رعيت گربه را به عتيقه  فروش داد و گفت: «خيرش را ببيني.» عتيقه  فروش پيش از خروج از خانه با خونسردي گفت: «عموجان اين گربه ممکن است در راه تشنه  اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشي.» رعيت گفت: «امکان ندارد! من با اين کاسه تا به حال پنج گربه فروخته  ام. کاسه ام فروشي نيست.»

 

منبع: باشگاه خبرنگاران

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید

گـهـر در شبکه هاي اجتماعي