نوشتم نامه ای در برگ انگور (مجموعه شعر سربازی)

مجموعه ای زیبا از دست نوشته ها با شعر نوشتم نامه ای در برگ انگور  و مجموعه شعر سربازی برای شما عزیزان که در خدمت سربازی به سر می برید یا قصد رفتن به سربازی دارید را در این مطلب گردآوری کردیم ، امیدواریم از خواندن آن لذت ببرید.

 

 (مجموعه شعر سربازی)

نوشتم نامه ای در برگ انگور  (مجموعه شعر سربازی)

نوشتم نامه ای در برگ انگور

نوشتم نامه اي بر برگ انجير شدم سرباز بدبخت عجب شير

نوشتم نامه اي بر برگ انگور شدم سرباز و گشتم از وطن دور

به خط گردن تراشيدن سرم را لباس ارتشي كردن تنم را

خداوندا ببين احوال مارا كلاغ پر مي برند گروهان مارا

چرا مادر مرا 20 ساله كردي در اين شهر غريب مرا آواره كردي

الهي مادري پسر نزايد اگر زايد عجب شيرش نيايد

گروهبانا مرا بيچاره كردي لباس شخصي ام را پاره كردي

گروهبانم چنان زد زير گوشم خيال مي كرد كه من سبزي فروشم

نامه ای در برگ انگور

شدم سرباز نيروي زميني * غذاي هر شبم شد سيب زميني

به ترمينال عجب شير چون رسيدم * صداي طبل و شيپور را شنيدم

به دل گفتم كه اين طبل نظام است* 2 سال شخصي گري بر من حرام است

به اردو ميروم با كوله پشتي * به ما چاي ميدهند و نون خشكي

لباس ارتشي رنگ زمين است * مخور مادر غم دنيا چنين است

شبي در پادگان بودم نگهبان* دمي خواب و دمي گريان و پريشان

الهي خير نبيند سرگروهبان * كه امشب باز مرا كرده نگهبان

نگهبانم نگهبانِ دم هنگ *ستاره ميشمرم با يك دل تنگ

به حق ماه و خورشيد و ستاره * اميدوارم كه برگردم دوباره

شعر سربازی

به سربازی روم با کوله پوشتی

به دستم داده اند یک نان خشکی

به سربازی روم بارم تفنگ است

اضافه برتفنگ بیل و کلنگ است

به خط کردن تراشیدم سرم را

لباس ارتشی کردن تنم را

لباس ارتشی رنگ زمین است

سزای هر جوان آخر همین است

نگو دژخیمان بگو گرگ بیابان

نگو زندان بگو زندان ماران

درختان کرمان دانه کرده

غم مادر مرا دیوانه کرده

 

مجموعه شعر سرباز

سر دروازه که رسیدم — صدای بلبل و شیپور شنیدم
به خود گفتم که شیپور نظام است—دگر شخصی گری بر من حرام است
به صف کردند تراشیدند سرم را—لباس ارتشی کردند تنم را
الهی خیر نبینی سر گروهبان — که امشب کردی تو مرا نگهبان
سر پستم رسیدم خوابم آمد — محبت های مادر یادم آمد
تفنگم را گذاشتم بر لب سنگ — محبت های مادر یادم امد
غم مادر مرا دیوانه کرده — کبوتر در عجبشیر لانه کرده
نوشتم نامه ای با برگ چایی — کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامهای با برگ زیتون — فراموشم نکن ای یار شیطون
نوشتم نامه ای با برگ انگور — جدا گشتم دو سال از خانه ام دور

 

 شعر مخصوص سربازی رفتن

شعرهای سرباز 2

خوشاروزي كه من پنج ساله بودم

 درون كوچه ها آواره بودم

 چرا مادرمرابيست ساله كردي

 ميان پادگان آواره كردي

 گروهبانان مرا بيچاره كردند

 لباس شخصي ام را پاره كردند

 ازآن روزي كه خوردم سيب زميني

شدم سرباز نيروي زميني

 كلاغ پر ميروم كاسه به دندان

 براي خوردن يك لقمه نان

 بسوزد آنكه سربازي را بنا كرد

 تمام دختران را چشم به راه كرد

 از آن روزي كه سربازي بنا شد

 ستم برما نشدبر دختران شد

در دروازه که رسيدم

صداي طبل و شيپور را شنيدم

 به خود گفتم كه اين طبل نظام است

 از اين پس زندگي بر من حرام است

 به خط كردند تراشيدند سرم را

 لباس آشخوري كردند تنم را

 لباس آشخوري رنگ زمين است

 مادر غم مخور دنيا همين است

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه