رابطه خودشناسی و خداشناسی چیست؟

آیا می دانید رابطه خودشناسی و خداشناسی چیست؟ برای کسب اطلاعات بیشتر در این مورد این بخش گهر را بخوانید چرا که در مورد رابطه خودشناسی و خداشناسی صحبت می کنیم.

رابطه خودشناسی و خداشناسی چیست؟

رابطه خودشناسی و خداشناسی چیست؟

هیچ چیزی به انسان از خود او به او نزدیکتر نیست؛ اگر ارتباط انسان با خودش تبیین گردد معلوم می شود که انسان کجائی است ؛از کجا آمده؛ به کجا می رود؛ آغاز او از کجاست؛ انجام او به کجاست؛ جایگاه او در نظام آفریش چیست؛ هدف از خلقت او چیست و … و بالاخره اگر خودش را بشناسد، خدایش را نیز شناخته است. چرا که بین خودشناسی و خداشناسی رابطه مستقیم وجود دارد.

بشر بايد خود را به ضعف و نقص و قصور بشناسد تا خدا را به كمال و قوت و لایتناهي و نباید طمع كند كه خداوند را با حسي از حواس خود درك كند.

این عبارت که “خود شناسي مقدم بر خداشناسي است” مشهور است و معنایش این است که انسان تا خود را نشناسد نمي تواند خدا را بشناسد. اين سخن از جهات متعدد درست است نه از يك جهت. يك جهتش اين است كه انسان بايد وضع دستگاه گيرنده فكري خود را بشناسد، بايد خود را به ضعف و نقص و قصور بشناسد تا خدا را به كمال و قوت و لایتناهي. انسان بايد قصور فهم و ادراك خود را بشناسد كه تا موجودي محدود و ناقص نباشد و تا او را ضدي و نقطه مقابلي نباشد نمي تواند او را بشناسد. پس طمع نكند كه من بايد خداوند را با حسي از حواس خود درك كنم. بايد بداند كه محسوساتش هم اگر همه يكنواخت بود، اگر هميشه يك رنگ را مي ديد آن را نمي شناخت. اگر هميشه يك صدا را يكنواخت مي شنيد باز آن را نمي شناخت و از وجودش آگاه نمي شد؛ اگر هميشه يك بو به يك طرز به مشامش مي رسيد ابدا متوجه آن نمي شد.

بشر نباید خيال كند خدا از او مخفي شده، بلكه بايد بفهمد كه تنها ظهور يك حقيقت كافي نيست براي فهم و ادراك بشر، وجود نقطه مقابل هم كمك مي كند. نور ذات خدا محيط و ازلي و ابدي است، غروب و افولي ندارد و از همين جهت،ادراكات ضعيف بشرعاجز است كه او را درك كند.

بشر محدود، خدا را با آثارش مي شناسد. دستگاه گيرنده فكري ما خدا را با اموري مي شناسد كه مثل خودش ناقص و محدود است. خدا را با نورهايي مي شناسد كه در يك نقطه هست و دريك نقطه نيست، مثل حيات نبات و حيوان و شعوري كه در يك نقطه ماده پيدا مي شود. خدا را به اموري مي شناسد كه دريك زمان هست و در يك زمان نيست، يعني طلوع و غروب دارد.

خداوند را افعال و مخلوقاتي است، نورهايي است كه آفريده اوست. آن نورها طلوع مي كنند و غروب مي كنند. خداوند خود را از راه نورهاي فعلي خود به ما مي شناساند. حيات و زندگي نور الهي است، نوري است كه آن را بر ماده ظلماني بسط مي دهد و سپس قبض مي نمايد. سوره حجر،آيه 23 مي فرمايد: ماييم كه نورحيات را به جهان مي گسترانيم و پس مي گيريم. همه چيز به ما بر مي گردد. ما وارث همه چيز هستيم.

زندگي كه در زمين پيدا مي شود محدود است، هم از لحاظ زمان و هم از لحاظ مكان. در يك لحظه يا در يك نقطه پيدا مي شود،ن بات و حيوان و انسان از او بهره مند مي شوند. زندگي با همه شئونی كه دارد رشد و نمو، زيبايي و طراوت، حسن تركيب و انتظام، احساس ادراك، عقل و هوش، محبت و عاطفه، غريزه هاي هدايت كننده ذات احديت را به ما مي نماياند. همه اينها آيتها و آيينه هاي ذات احديت اند.

قرآن كريم غالبا به حيات و آثار حيات استدلال مي كند. به زيباييها و طراوتها، به حسن تركيب و حسن انتظام، به الهام و غريزه به محبت و عاطفه، به محبت هر جانداري به اولاد و فرزندان خود و به جفت خود،به اين اموراستدلال مي كند. از زبان حضرت ابراهيم(ع) نقل مي كند كه به نمرود گفت:ربي الذي يحيي و يميت. از زبان حضرت موسي نقل مي كند كه به فرعون گفت: ربنا الذي اعطي كل شي خلقه ثم هدي؛ خداي ما همان است كه هرچيزي را آنچه لايق بود و نظامي چنين متقن به وجود آورده است كه موجودات را به كمال لايق آنها هدايت كرد.

قرآن كريم در عين اينكه مي فرمايد خداوند از هر ظاهري و ظاهرتراست بلكه ظاهر واقعي اوست،”همه عالم به نور اوست پيدا” در عين حال به واسطه اينكه ساختمان فكري بشر طوري است كه معمولا اشيا را به كمك نقطه مقابل مي شناسد،خداوند را از طريق تجلياتش و مظاهرش كه افول و غروب دارند،گاهي هستند و گاهي نيستند، نورهايي هستند هماغوش با ظلمت، حياتهايي هستند مقرون و هم ريسمان با مرگ، به بشر مي شناساند. اينكه قرآن اين همه به حيات و آثارحيات و تجليات حيات و شئون حيات تذكر مي دهد براي همين منظور است.

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه