جملات حسین پناهی (دلنوشته های زیبای حسین پناهی با موضوعات مختلف)

حسین پناهی بازیگر ایرانی که با جملات و دلنوشته هایی درباره زندگی، پدر، مادر و مرگ بسیار معروف شد در ادامه مجموعه ای از جملات حسین پناهی را برای شما گردآوری کرده ایم.

جملات حسین پناهی (دلنوشته های زیبای حسین پناهی با موضوعات مختلف)

جملات و دلنوشته های حسین پناهی

گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است، باور کن بعضی ها تنهاترت می‌کنند…

این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم؟

آدم زنده به محبت نیاز دارد و مرده به فاتحه ولی ما جماعت برعکسیم، برای مرده گل می‌بریم و فاتحه زندگی بعضی ها را می‌خوانیم…

بی تو نه بوی خاک نجاتم داد، نه شمارش ستاره ها تسکینم، چرا صدایم کردی، چرا؟

تو سکوت می‌کنی و فریادم را نمی‌شنوییک روز من سکوت خواهم کرد و تو آن روز برای اولین بار مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید!

می‌رفتم و می‌رفتم و می‌رفتم
تا بدانم تا بدانم تا بدانم
از صفحه ای به صفحه ای
از چهره ای به چهره ای
از روزی به روزی
از شهری به شهری
زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم می‌کردند.

شاید جالب باشد: سنگ قبر حسین پناهی + عکس

ماندن به پای کسی که دوستش داری
قشنگ ترین اسارت زندگی است.

کودکی ام را دوست داشتم
روز هایی که به جای دلم
سر زانوی هایم زخمی بود…

اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارند و گریه میکنند…

من اگه خدا بودم…
یه بار دیگه تموم بنده هام رو میشمردم
ببینم که یه وقت یکیشون تنها نمونده باشه…
و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!

از بچگی بهمون میگفتن : از کسی نترس و فقط از خدا بترس در حالی که باید میگفتن از همه بترس ولی از خدا نترس!

هر چقدر هم که سنم زیاد باشد وقتی ناراحتم دلم میخواهد مادرم کنارم باشد

جملات حسین پناهی درباره مادر

و اما تو ای مادر
هوا همان چیزی‌ست که به دور سرت می‌چرخد
و هنگامی تو می‌خندی صاف تر می‌شود.

مادر همانند سورہ ای از قرآن است
که هیچ کس حتی نمی تواند مانندش را برایت بیاورد
به بهشت نمی روم اگر مادرم انجا نباشد

جملات حسین پناهی درباره پدر

​حسین پناهی :وقتی بچه بودم کنار پدرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم.
 مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی  بخرد؛ 
می‌گفت «می‌خرم به شرط اینکه بخوابی.» 
یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ 
می‌گفت «می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.» 
یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟» 
گفت «می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.» 
هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.
 دیشب پدرمو خواب دیدم؛ پرسید «هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟»
 گفتم «شب‌ها نمی‌خوابم.» 
گفت «مگر چه آرزویی داری؟» 
گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» 
گفت «سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی.

جملات حسین پناهی درباره زندگی

می دونی بهشت  کجاست ؟
یه فضای چند وجب در چند وجب !
بین بازوهای کسی که دوستش داری . .

این روز ها به جای شرافت از انسانها
فقط شر و آفت می بینید

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!

جملات حسین پناهی درباره مرگ

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می كنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند و اندكی سكوت

جملات کوتاه عاشقانه حسین پناهی

هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ ها
ناپدید ماند!

ماندن به پای کسی که دوستش داری
قشنگ ترین اسارت زندگی ست

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند

ارسال دیدگاه