در این بخش از سایت گلچینی از بهترین متن مداحی برای شهادت امام موسی کاظم را تهیه کرده ایم.امام موسی کاظم هفتمین خورشید آسمان ولایت و امامت است که غروب ایشان در سن 55 سالگی توسط هارون الرشید با خرمای سمی بود.
متن نوحه یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
در اين زندان كه ره بسته است پرواز صدايم را
نمي بينم كسي را جز خودم را و خدايم را
سرم را مي گذارم روي زانوهاي لرزانم
يكايك مي شمارم غصه هاي زخمهايم را
پريشان حالم و از استخوانم درد مي ريزد
نمي جويم زدست هركس و ناكس دوايم را
اگر چه زخم تن دارم كبودي بدن دارم
ولي خرج عبادت مي نمايم لحظه هايم را
حضور دانه ي زنجير در راه گلوگاهم
دو چندان مي نمايد بغض سنگين دعايم را
نمي گويم چه كردم تازيانه با وجود من
ببين پُر كرده خون پيكرمن بوريايم را
اگر بنشسته مي خوانم نمازم را در اين زندان
غل زنجيرها كوبيده كرده ساقي پايم را
نوحه یا باب الحوائج جانم به فدایت
(نَجِل المرتضی جانم فدایت یا باب الحوائج) ۲
ما را برسون به کربلایت یا باب الحوائج
ای باب الحوائج قمرالله اباالفضل
ای میر لشگر، یل و سقا اباالفضل
ای صاحب ارض و سما یا اباالفضل
مشکلگشا مرهم دردها اباالفضل
دخیلم دخیلم پور امالبنین
تماما به نام تو زمان و زمین
(منم ذره ناچیز تو بالانشین) ۲
بابالحوائج…
(ای صاحب لَوا جانم اباالفضل یا باب الحوائج) ۲
(ای میر وفا جانم اباالفضل یا باب الحوائج) ۲
جانم اباالفضل قمر بیقرینی
جانم اباالفضل یلِ امابنینی
وقتی میای و روی مرکب میشینی
تکرار مولا امیرالمومنینی
علمدار علمدار ای سپاه حسین
علمدار علمدار ای پناه حسین
(علمدار علمدار تکیهگاه حسین) ۲
بابالحوائج…
نوحه موسی بن جعفر میرداماد
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ماکرده خدا باب الحوائج را
ازمانگیرد کاش یا باب الحوائج را
هرکس صدایش کرد ، بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد ، پاره نخواهدشد
*حواست باشه چه كسی رو میخوای صدا بزنی*
یادش به خیر آن روزها که مادر خانه
گهگاه میزد پرچمی را سر در خانه
پُرمی شدازهمسایه ها دور و بَرِ خانه
یک سفره ی نذری قدر وُسع شوهر خانه
مادر پدرهامان
مادر پدرهامان همین که کم می آوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند
*یا باب الحوائج*
عصر سه شنبه خانه ی ما روبراه می شد
عصر سه شنبه خانه ی ما روبراه می شد
یک سفره می افتاد درد ما دوا می شد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا می شد
آجیل های سفره هم مشگل گشا می شد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره موسی بن جعفر بود
گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور می آمد
بهر شفای کودک منظور می آمد
یک روز در بین دعا ما بین آمینم
برخواست از جا گفت دارم خوب میبینم
آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه میزد داد مادر بود
آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود
گریه کُن زندانیِ بغداد مادر بود
حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد
هربار که یاد غُل و زنجیر می افتاد
میگفت چیزی برلبش جز جان نیامد آه
میگفت چیزی برلبش جز جان نیامد آه
در خلوت او غیر زندان بان نیامد آه
این بار یوسف زنده از زندان نیامد آه
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد آه
از آه او در خانه ی زنجیر ، شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه جای گردن ماند
متن نوحه موسی بن جعفر کریمی
اگر برآید چو مرغی ز پیکر خسته ام پر
پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر
به بارگاهی که در آن هزار موسی ابن عمران
برای خدمت کند رو به هرز حاجت زند در
به بارگاهی که یوسف گرفته دست توسل
برا آستانی که ان را گرفته یعقوب در بر
خلیل را کعبه جان ضبیح را قبل دل
مسیح را بیت الاقصی کلیم را تو دیگر
هزار داوود آنجا زبور بگرفته بر کف
هزار عیسی ابن مریم نهاده انجیل بر سر
بریز هست خود از کف برار نعلین از پا
بیا چو موسی ابن عمران به تو موسی ابن جعفر
امام ملک ولایت چراغ راه هدایت
محیط جود و عنایتچراغ و چشم پیمبر
امام کل اعازم که کنیه اوست کاظم
نظام را گشته ناظم سپهر را ببوده ممحور
حدیث خلق و خصالش
حکایت خلق احمد کلامی از کظم غیضش
روایت عف داور مقام بالای او بین نیا و ابنای او بین
هم اوست شش بحر را در هم اوی یم هفت گوهر
سنای او روح قرآن ولای او کل ایمان
ندای او حکم احمد اعطای او جود حیدر
عجب نگرد ابن یقتین به پای جمالش افتد
جمال جمال او را ز جان ببوسد مکرر
متن نوحه موسی بن جعفر سازگار
ای بـاب مـراد خلق عالم
سر تا به قدم رسولاکرم
هفتم ولـی خدای منـان!
مهر تو روان دین و ایمان
قرص قمرِ امام صادق
نور بصرِ امام صادق
گفتـار تو چون کلام قرآن
در هـر نفست پیام قرآن
صحـن تو تمـام آسمانها
دوران امـامتت زمـانهـا
چشم همـه بـر عنـایت تو
سرمایـۀ مـا ولایـت تـو
تو بـاب مـراد عالـم استی
تـو کعبـۀ روح آدم استی
تو دسـت عنـایت خـدایی
از خلق جهان گرهگشایی
ای روح، کبوتـر حــریمت
عالم همه بر در حـریمت
موسایی و عالم است طورت
گردیده کلیم، غرق نورت
دلهای شکسته کاظمینت
خواندنـد امـام، عالمینت
از دسـت تـو کار حیدر آید
ز انگشت تو فتح خیبر آید
در حبسی و خلق، پایبستت
سررشتۀ آسمان به دستت
معـراج تـو بود قعر زندان
خلوتگـه ذات حی منان
پیشانی خود نهاده بر خاک
بگذاشته پا به فرق افلاک
گردیـده نمـاز، سرفرازت
آورده نـماز بـــر نمـازت
زندان شده محفل وصالت
آغوش خـدای ذوالجلالت
زنجیـر، سلام بر تو میداد
از دوست پیام بر تو میدا
ای گل ز تو آبـرو گـرفته
محبوبِ به حبس خو گرفته!
زندان تو لطف کامل ماست
اشک تو چراغ محفل ماس
اینجا که فراق نیست در بین
بر توست مقام قاب قوسین
اینجا که تجلی خداییست
تاریکی حبس، روشناییست
افسوس که حرمتت شکستند
بازوی تو را به حبس بستند
در شأن تو شاخههای گل بود
کی شأن تو حلقههای غل بود؟
زجرت به هـزار قهـر دادند
در زیر شکنجه زهر دادند
زندانــی عتــرت پیمبــر
افسوس که لحظههای آخ
دل شیفتـۀ مدینـهات بـود
زنجیر به روی سینهات بود
پیوستـه سـلام بینیـازت
بر لحظۀ آخـرین نمـازت
با آن همه دختـر و پسرها
رفتی ز جهان غریب و تنها
معصومه کجاست تا که آید
زنجیـر ز گـردنت گشاید؟
با آن که به حبس میزدی پر
تابوت تو گشته تختـۀ در
مردم که جنازۀ تـو دیدند
فریاد ز سـوز دل کشیدند
تابوت تو را به شهر غربت
بردنـد ولـی به اوج عزت
بعد از ضرباتِ حلقـۀ غل
تابوت تو گشت غرق در گل
دیگـر نزدنـد تیــر کینت
کی سنگ زدند بر جبینت؟
دیگر نبرید کس سرت را
دیگـر نزدنــد دختـرت را
تا از جگرش شراره خیزد
«میثم» به غم تو اشک ریزد
متن نوحه موسی بن جعفر ترکی
گوشهء غربتده بیر گون ، شیوهء معتادیدن
ایلمشدیم استفاده ، موقعِ آزادیدن
صبح وقتیدی فرایضدن صورا ، افسرده حال
فارغ اولموشدوم نمازِ صبحدن ، اورادیدن
ایلمشدی دردِ غربت قلبیمه بسکه اثر
شِکوه ایلوردوم جفای چرخِ بد بنیادیدن
کوه سینه ، تیشه ناخن ، جانِ شیریندن دویوب
یاد ایدردوم حالِ شور انگیزیله فرهادیدن
ناگهان یتدی ندای هاتفِ غیبی منه
کی غریبِ دلشکسته ، ساکت اول فریادیدن
گوشهء غربتده بیر تک سن دگلسن مبتلا
ذلّتِ غربت گوروب چوخ کیمسه لر اوتادیدن
رسمِ عالمدور ، غریبی آختارار دائیم غریب
سنده آختار بیر غریبی محبسِ بغدادیدن
گور نجه کُنده ایاقینده یاتوب زنداندا تک
اون بیر ایلدور ظلمِ الیله آیریلوب اولادیدن
گوندوزی صائم ، گجه قائم ، یری تاریک و تنگ
شرحِ حالنده قلم عاجزدی استعدادیدن
تو به تو زندان ، قرانلوق یر ، مُعذّب دور اوزی
یوز دوتور هر سمته تاپمور چاره استمدادیدن
همدمی غم ، مونسی شیون ، انیسی گوز یاشی
نی کیمی دائم سیزیلدار ، قیدِ استبدادیدن
قامتِ سروین بوکوب بارِ بلا ، ایلوب دو تا
گورسنور شکلِ هلالی ، قامتِ شمشادیدن
حلقهء زنجیردن ساقِین اولوبدور خورد خورد
بیله زاهد محضرِ یکتاده یوخ زُهّادیدن
گه دوتار آغلار گوزیله یوز مدینه سمتینه
یوخدی یا جدّا دیر بیر دادرس ، افرادیدن
یوخدی هارونه دیَن موسی ابن جعفر نیلیوب؟
گل بو نخجیری خلاص ایت خانهء صیّادیدن
گه بقیعه یوز دوتار سسلر آنا یا فاطمه
تنگه گلدیم گوشهء زنداندا آه و دادیدن
گاه اوز اوغلی رضانی گه قیزی معصومه نی
آتشین آهیله سسلر خاطرِ ناشادیدن
گه یوزین سورتر یره ، عرض ایلر ای ربّ جلیل
گیچدی درد و محنتیم اندازه دن تعدادیدن
یوسف صدّیقی ای زندانِ غمندن قورتاران
دردِ جوعی رفع ایدن اطفالِ مادر زادیدن
قورتاران ای یونسی ظلماتِ بطنِ حوتدن
قدرتی هر بیر بلانی دفع ایدن عُبّادیدن
لطف ایله قورتار اماندور کنجِ محبسدن منی
دویموشام یا رب حیاتِ عالمِ ایجادیدن
قدسیان آمین دیوب اولدی دعاسی مستجاب
یتدی اوز مقصودینه بیر سنگدل جلّادیدن
حضرتِ زهرا چراغین سند خاموش ایلدی
ظلمله باخ ال چکمدی مسموم اولان اکبادیدن
آچمادی زنجیرینی آسوده جان تسلیم ایده
ای قلم زنجیر آدی گلدی دانش سجّادیدن
مشق ویرمشدی بونا اوز جدّی فخرالسّاجدین
رسمدور شاگرد آلار اوز مشقینی اوستادیدن
گوشهء ویرانه ده سجّادی زنجیر آتدا گور
محبسِ بغدادیده گیچ شرحِ استشهادیدن
غُلّ جامع ، یاره سندن گون دگنده قان آخور
داد و شیون عرشه قالخور ، عترتِ امجادیدن
بیر نفر یوخدور دیه ناخوشدی زنجیرین آچون
شامیان آخر نه ایستور بو علیلِ رادیدن
سینه سینده جمع ایدوب زنجیری حالِ ضعفیله
ال گوتورمور عالَمِ اسلامده ارشادیدن
حجّت الله مسجدِ شامه سالوبدور انقلاب
ذکر ایدور نام و نشان آباء و هم اجدادیدن
سسلنور ای شامین اهلی ، من علی فرزندیَم
حشرده قیلّام شکایت سیز ایدن بیدادیدن
ای خدای مقتدر ، ای قدرتی عقله محیط
ای اولان اعمالِ خلقین ناظری مِرصادیدن
من (حسینی) عاجزم ، سن قدرتون اظهار ایله
قدرتونله تیز خلاص ائت ، بو خراب آبادیدن.