علت تنفر بعضی مردم از پورشه سواران

آیا شما می دانید چرا بعضی مردم متنفرند از اینکه اطرافیانشان مرفه هستند؟ این مطلب از سایت گهر به علت تنفر بعضی مردم از پورشه سواران اختصاص دارد. با ما همراه باشید.

.

علت تنفر بعضی مردم از پورشه سواران

.

تب پولدارستیزی در حال فروکش کردن بود که تصادف پورشه و بی ام دبلیو و فوت چند تن از هموطنانمان که از طبقه بالا و مرفه جامعه بودند، باز هم آتش موضوع را روشن کرد. اما ما واقعا پولدارستیزیم؟تقابل فقیر و غنی، فرادست و فرودست، شکل گیری تضاد طبقاتی و مقابله با ظلمی که بر فقرا می شود، همیشه یکی از پررنگ ترین مسائل همه جوامع بوده و هست. این مسئله هر از گاهی با پدید آمدن یک اتفاق، شکل جدیدی به خود می گیرد و صدا بلند می کند. در چند مدت اخیر، شکل گرفتن صفحه بچه پولدارها و مایه دارها، موج جدیدی ایجاد کرد و تحلیل و مصاحبه و یادداشت های زیادی در مذمت این کار و چرایی و چگونگی اش نوشته و گفته شد.

تب پولدارستیزی در حال فروکش کردن بود که تصادف پورشه و بی ام دبلیو و فوت چند تن از هموطنانمان که از طبقه بالا و مرفه جامعه بودند، باز هم آتش موضوع را روشن کرد. سایت ها و خبرگزاری ها پر شدند از تحلیل و شبکه های اجتماعی و موبایلی هم دق و دلیشان را سر این مرفهین بی درد خالی کردند.

اما این که چرا مردم ما نسبت به پولدارها و کسانی که طبقه اجتماعی بالایی دارند، حس خوبی ندارند و حتی در برخی مواقع از شکست خوردن مرفهین، دلشان خنک می شود، سوالیست که کارشناسان زیادی درباره آن حرف زده اند. بعضی ها از آن به عنوان عقده ای بودن یاد کرده اند و برخی عدالت خواهی. این نوشتار سعی دارد فارغ از مباحث کارشناسی، صرفا نظرات مردم و حسی که نسبت به این طبقه دارند را بازنمایی کند.

از کی عقده ای شدیم؟!

جامعه شناسان معتقدند به طور کلی هر خصیصه اجتماعی را می توان از دو بعد روانی و اجتماعی مورد کنکاش قرار داد. محمد روحانی، کارشناس جامعه شناسی در این باره می گوید: «در نگاه نظری، متفکرین تلفیق ساختار عاملیت بر این باورند که مولفه هایی که در وجود انسان هاست یا برآمده از تفکر فردی و شخصیتی است و یا برآمده از ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی».

او ادامه می دهد: «طبعا هر چه یک خصیصه فرهنگی که الان در فرد وجود دارد بعد فردی قوی تری داشته باشد از منظر روانشناسانه قابل بررسی است و هر چه بعد اجتماعی آن قوی تر باشد، در مطالعات جامعه شناسانه جا می گیرد».

به گفته این کارشناس جامعه شناسی، «رفتارهای ما برآیند دو بعد فردی و اجتماعی هستند. در فضای خرد اگر بخواهیم یک رفتار و یا خصیصه اجتماعی را بررسی کنیم، می توانیم سراغ ادبیات برویم. ادبیات گذشته، بهترین منبع هستند برای این که بفهمیم ریشه یک اخلاق فردی و یا اجتماعی کجاست و از کی نشات گرفته.»

در اشعار و ادبیات روزگاران قدیم، همیشه انسان های در بند استبداد موضع گیری هایی نسبت به سلاطین و پادشاهانشان داشته اند که البته در مقاطعی تبدیل به مدح و ستایش بالادستی ها شده است.

در داستان های معاصر، نویسندگانی مانند غلامحسین ساعدی و جلال آل احمد در قالب های مختلف تضاد طبقاتی و نحوه برخورد مردم با این پدیده را به تصویر کشیده اند. مثلا آل احمد در اغلب داستان هایش علی الخصوص داستان های دو مجموعه دید و بازدید و سه تار، از فقر حاکم بر طبقات پایین انتقاد می کند و این فقر را ناشی از بی کفایتی و ثروت اندوزی حاکمان می داند.

در این داستان ها، که اغلب از متن زندگی مردم بیرون آمده و نویسنده آن ها را از گعده ها و جمع هایی درآورده که در آن ها حضور داشته و به نوعی برآیند رفتار و موقعیت های مردم آن زمان است. چیزی که شاید به طور واضح در تاریخ وجود نداشته باشد و تاریخ‌نگاران از ثبت آن عاجز مانده باشند.

دقت در ادبیات گذشته، نشان می دهد که مردم در هر زمانی نسبت به فرادستان احساس خوبی نداشته اند و این حس بد، نسل به نسل و سینه به سینه بدون این که قصد خاصی وجود داشته باشد ناخودآگاه منتقل شده. دکتر مهدی محسنیان راد در کتاب ریشه های فرهنگی ارتباط در ایران در بحث ریشه ها و انباشت های فرهنگی، به واکاوی این رفتارها می پردازند و معتقد است که برای بررسی ریشه فرهنگی یک موضوع، می بایست فرهنگ پدران و نیاکان و همچنین شناخت تاثیر آن بر فرهنگ کنونی جامعه را مورد مطالعه قرار داد.

فارغ از این بحث که این احساسات و بعضا تنفر نسبت به بالادستی ها از چه زمانی آغاز شده، شنیدن حرف های امروزی ها برای فهمیدن دلیل این تنفر هم در نوع خودش جالب به نظر می رسد. شاید بتوان مردم را از این منظر به سه دسته بی تفاوت ها، متنفرها و معقول ها دسته بندی کرد.

دارند که دارند، نوش جانشان

در این بحث، گروه بی تفاوت ها، گروه پرجمعیتی نیست. به واقع کمند افرادی که موضع گیری خاصی نسبت به تضاد طبقاتی، فقر و غنا و رفتارهایی که از ثروتمندان سر می زند نداشته باشند اما به هر حال هستند.

افراد قانعی که در حد تلاششان به دست می آورند و برایشان مهم نیست اطراف چه می گذرد، با بی تفاوتی از کنار مسئله تبعیض های مالی می گذرند و به قول خودشان خونشان را کثیف این مسائل نمی کنند!

یکی از اعضای این گروه کم جمعیت ، امیر رضوانی است. در خانواده ای متوسط بزرگ شده اما دوستان و معاشرانش همیشه از خودش بالاتر بوده اند. می گوید که حس خاصی نسبت به طبقه مرفه ندارد و معتقد است اگر خودش هم داشت همین طور که آن ها رفتار می کنند، رفتار می کرد. ترجیع بند همه حرف هایش که بوی بی تفاوتی می دهد هم این جمله است: «دارند که دارند؛ عرضه داشتند؛ نوش جانشان!»

از پولدارها بدم نمی آید؛ متنفرم!

می گوید: «از پولدارها بدم نمی آید؛ ازشان متنفرم!» و این تنفر کاملا از لحنش پیداست. هلیا شکرچی، جوان است و از طبقه متوسط جامعه. به قول خودش هیچ وقت چیزی کم نداشته اما این که می بیند یک عده به این شکل به جایی رسیده اند، حس نفرت به او می دهد. در مورد تصادف پورشه هم وقتی از او سوال می کنی، اولین و آخرین واکنشش این جمله است: «حقش بود!» او که در دسته متنفرها قرار گرفته نمی تواند هضم کند جوانی همسن و سال خودش، صدبرابر دارایی او داشته باشد و تازه فخر هم بفروشد. می گوید: «یکی نیست از این بچه سوسول سوال کنه بابات نبود خودت از خودت چی داشتی؟!»

این جوان عقیده دارد که حتما باید پای زد و بند و دزدی و مال مردم خوری وسط باشد تا کسی به این ثروت برسد.

در این مورد و مواردی از این دست حتی به هتاکی و فحاشی هم برمی خوریم که یک واکنش احساسی و کاملا برگرفته از فرهنگ نهادینه شده در فرد است. حتی این حس بد، گاهی آن قدر غیرقابل کنترل و افسارگسیخته شده که فرد در صدد تخریب شخصیت و یا اموال و خلاصه هر نوع آسیب رسانی به فرادست برآمده است. کارشناسان بر این باورند دلیل وقوع این حوادث و اتفاقات، استیصال از گرفتن حق و احساس عدم رعایت عدالت اجتماعی است.

بعد از وقوع تصادف اخیر که بلافاصله پشت سر هم رخ داد، واکنش های مردمی زیادی جمع و دسته بندی شد. به وضوح می توان گفت در این واکنش ها اثری از دلسوزی و ناراحتی برای چند جوانی که از بین رفتند دیده نمی شد؛ در حالی که اگر خبر تصادف مثلا یک پراید با یک کامیون مخابره شده بود، ابراز همدردی ها با خود این افراد و خانواده هایشان و کلا همه پرایددارها به اوج می رسید. گروه متنفرها یا کینه ای ها را افرادی از این دست تشکیل می دهند که تعدادشان نسبت به گروه قبل، به طرز قابل ملاحظه ای بالاتر است.

این حس نفرت نسبت به مرفهین، یک حس رایج است که موجب می شود واکنش ها به چنین خبرهایی بدون دلسوزی و ترحم باشد. البته این حس تنفر، یک حس همگانی نیست و نظرات جالب تری هم می شود از مردم عادی در این موضوع شنید.

قصه کاخ آباد و کوخ ویران

در این بین، گروهی هم هستند که نگذاشته اند حس نفرت در وجودشان رخنه و ایجاد عقده کند اما همواره از وضعیت موجود ناراضی بوده اند و به آن انتقاد داشته اند. مبارزه با تبرج و اسراف و اشرافی گری همیشه پس ذهنشان هست و تحمل این که یک عده از دارایی هایشان به شکلی غیرمنطقی استفاده کنند و غیرمنطقی تر آن را به رخ بکشند را ندارند.

اعضای این دسته، پولدارها را به دو قسمت تقسیم می کنند و معتقدند که پولدارها یا اصیلند یا تازه به دوران رسیده. اصیل ها که از ابتدا تمکن مالیشان بیشتر از سایرین بوده معمولی زندگی و رفتار می کنند و خرج و برج و ظاهرشان توی چشم نمی زند.

صدرا مقدم، یکی از این منطقی هاست. می گوید: «همیشه نسبت به پولدارهای سن و سال دار، حس احترام داشته ام. چون می دانم که سال ها زحمت کشیده اند برای بدست آوردن این پول و احتمالا قابلیتی داشته اند که دیگران نداشتند. اما تحمل جوانک های تازه به دوران رسیده را ندارم. البته در بین بچه پولدارها، هستند کسانی که گذشته خودشان را فراموش نکرده اند و همچنان رفتارشان مثل قبل است اما آن ها که پولشان را دستمایه بالاتر نشان دادن خودشان نسبت به دیگران می کنند واقعا غیرقابل تحملند.»

وقتی از حسش نسبت به این اقشار می پرسی می گوید: «قطعا حسم به این افراد تنفر نیست. حتی در برخی موارد دلسوزی می کنم که چطور در این دام افتاده اند و خودشان حالیشان نیست!»

اعضای گروه منطقی ها به احادیث و سخنان بزرگان در این مورد اشاره می کنند و می گویند که هیچ کاخی بنا نمی شود مگر آن که کوخی ویران شود. در کلام حضرت علی (ع) هم هست که خداوند سبحان خوراک تهیدستان را در اموال توانگران قرار داده، هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به واسطه اینکه ثروتمندی از حق او بهره مند شده و خدا تعالی در این باره از آنان بازخواست می کند.

در دین اسلام اکیدا به حاکمین و البته مردم دستور داده شده از ایجاد تضاد طبقاتی جلوگیری کنند و هرگز تواضع در برابر ثروتمندان را به خاطر مالشان جایز ندانسته است.

به گفته محمد روحانی، کارشناس جامعه شناسی «با توجه به جو حاکم و غالب، می توان به این نتیجه رسید که تقابل فرادستان و فرودستان همیشگی بوده و گاه در مقاطعی شکل بیمارگونه به خود گرفته؛ که می توان دلیل آن را در رفتار حاکمان در شکل گیری اوضاع اقتصادی جامعه و نوع برخورد دولت ها در برقراری عدالت و احقاق حق قشر ضعیف از اغنیا جستجو کرد.»

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه