خاطرات خنده دار پسر عمه زا

خاطرات خنده دار پسر عمه زا

خاطرات خنده دار پسر عمه زا

ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ : ﭘﺴﺮﻋﻤﻪ، ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﺮﺍﺑﮑﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﭘﺴﺮﻋﻤﻪ : ﺷﯿﻄﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﮔﻮﻝ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ .
ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ : ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﭼﺮﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﮔﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﻪ؟
ﭘﺴﺮﻋﻤﻪ : ﻭﺍﺱ ِ ﮐﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﻫﻢ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮ ﺑﺎﺷﻢ؟!
.
.
.
آقای مجری : من دو ساعته دارم تو رو صدا می زنم . صدامو نشنیدی ؟
پسر عمه زا : چرا شنیدم
آقای مجری : پس چرا نیومدی ؟
پسر عمه زا : اهمیت ندادم
.
.
.
فامیل دور : راه رفتـنـی را ، باید رفت ! در بستنی را ، بــــاید بست !
پسر عمه زا : در بستنی رو باید لیسید !
.
.
.


مجری : کجا بودی پسر عمه؟
پسرعمه: رفته بودم کتابخونه که درسامو بخونم دیگه!
مجری: کتابخونه بودی یا استخر؟
پسرعمه: کتابخونه
مجری: پس چرا مایو پاته؟
پسرعمه: آخه میخواستم غرق درس خوندن شم!
مجری: میدونی وقتی دروغ میگی دماغت دراز میشه؟
پسرعمه: فدای سرت،خواستم برم دانشگاه عملش میکنم!
مجری: ینی پینوکیو آخرش آدم شد تو نشدی!
پسرعمه: اون یه فرشته مهربون پیشش بود انگیزه داشت، من بدبخت دارم با گاو و گوسفند زندگی میکنم، همینی که هستم هم از سرتون زیاده!
.
.
.
پسرعمه: نه!
مجری: میدونی بچه ی آقای اکبری بیست شده؟
پسرعمه: میدونی آقای اکبری واس بچه ش پلی استیشن خریده؟
مجری: چه ربطی داره!؟
پسرعمه: هروقت شما عین آقای اکبری شدی منم عین بچه ش میشم!
مجری: خب من اونقدر پول ندارم!
پسرعمه: منم اونقدر مخ ندارم!
مجری: ینی من اگه واس تو پلی استیشن بخرم درس میخونی!؟
پسرعمه: آدم وقتی پلی استیشن داره مگه خله بشینه درس بخونه!؟
مجری: بچه ی آقای اکبری که هم پلی استیشن داره هم درس میخونه!
پسرعمه: آها…حالا فهمیدی این بچه خله!؟ پس انقدر سرکوفتشو به من نزن!
.
.
.
پسرعمه: آقای مجری واسم دوچرخه میخری؟
مجری: اگه تو خونه شیطونی نکنی،به حرف من گوش کنی،زیاد با کامپیوتر بازی نکنی،روزی 3بار مسواک بزنی،معدلت هم بیست شه واست دوچرخه میخرم
پسرعمه: خسته نباشی! میخوای تحریمهارو هم وردارم؟!! این کارارو تو هر خونواده دیگه ای بکنم واسم آپولو 11 میخرن!
.
.
.
پسرعمه: میخوام کنکور بدم برم دانشگاه…
مجری: بچه من بهت میگم برو دوتا دونه نون بگیر اول 45بار میگی “ها؟” بعد از نیم ساعت میری نونوا رو واس من میاری…چجوری میخوای کنکور بدی؟
فامیل: بله،کار هر خر نیست خرمن کوفتن…
جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!
فامیل: راس میگه،مملکتی که دانشجوش تو باشی خراش هم جیگرن!
مجری: حالا واس چی میخوای بری دانشگاه؟
پسرعمه: میخوام برم اونجا عاشق شم!
مجری: مگه دانشگاه جای عاشق شدنه؟
پسرعمه: نه پس جا درس خوندنه!؟

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه