با خواندن این پست از خنده روده بر شوید !

تاريخ : 19 مرداد

با خواندن این پست از خنده روده بر شوید !

دادم هارد لپ تاپمو ریکاوری کردن ی هفتس زنگ می زنن می گن بیا ببرش اما روم نمیشه برم

* * * * * *

میگن شبایی که خوابت نمیبره یکی داره بهت فکر میکنه

بابا انقد به من فک نکنید بزارید بخوابم دیگه!!

* * * * * *

همسر عزیزم خیلی دوست دارم
.
.
اینو نوشتم ک بعدنااا نشون بدم ک بفهمه من از قدیما دوسش داشتم

* * * * * *

با خواندن این پست از خنده روده بر شوید !, پورتال خبری فرهنگی گهر

نامه سر گشاده به شهرداری
از شهردار محترم عاجزانه تقاضامندیم:
پشت در مستراح های عمومی یه دکمه لایک هم بذارن تا حداقل کامنت هایی رو که ملت مینویسن لایک کنیم بعضیاشون خیلی باحالن
باتشکر

* * * * * *

استاد اومده سر کلاس میگه:
بچه ها این درسه سختیه و عمقش زیاده…
بد از اونور کلاس یکی شروع کرد به دست و پا زدن…
استاد پرسید چی شد؟
گفت: دارم غرق میشم استاد کــــمک !!!! کـــمک!!!!

* * * * * *

رفته بودم امتحان رانندگی بدم…
چار نفری سوار شدیم و من زودتر از همه نشستم پشت رول تا افسر بیاد…
خلاصه افسر اومد و منم شروع کردم به تنظیم آینه و صندلی و …
زدم تو دنده را افتادم… یه چند صد متری رفتیم برگشتم افسرو نیگا کردم دیدم چیزی نمیگه..!!
بهش گفتم: جناب سروان من همینجوری مستقیم برم؟؟
یارو با تعجب گفت: جناب سروان؟؟ من مسافرم!!! شما مگه تاکسى خطى نیستی؟؟؟
از تو آینه نیگا کردم دیدم یکی با پرونده داره میدوعه دنبال ماشین..!!
ترمز دستیو کشیدم در ماشینو وا کردم دِ فـــــــرار!!!
گفتم الان بیام توضیح بدم منو به جرم سرقت اموال پلیس دستگیرم میکنن!!

* * * * * *

اومدم خونه ، میبینم یه سری کاغذ چسبیده به دیوار ، روش نوشته +۱۸ ، همینطور که مسیر کاغذها رو دنبال میکنم ، میبینم میرسه تو

آشپزخونه ، آخرین برگ روش نوشته :
” آشغالا رو بزار دم درب ”
مامان خلاقه دارم؟

* * * * * *

بابام با ماشین تصادف کرده
زنگ زده به من فحش میده
می گم چی شده ؟ میگه تصادف کردم
می گم چرا به من فحش می دی :
میگه :
وقتی تصادف کردم داشتم به تو فک می کردم

* * * * * *

تو یه کافی شاپ تنها نشسته بودم روی یه میز دو نفره …
یهو یه دختر خیلی خوشگل و خوشتیپ اومد گفت:
“شما تنها هستین؟ ”
_ فاز عشوه و غمناک؟ ابی و داریوش گرفتم گفتم خیلی وقته تنهااااااااااااام ))-:
گفت خوب من این صندلی رو ببرم اون ور صندلی کمه |:

* * * * * *

به مامان بزرگم می گم یه جمله خبری بگو، می گه: نوه م خنگه.

می گم سوالی بگو، می گه نوه م خنگ بود و من نمی دونستم؟

می گم امری بگو، می گه خنگیتو تابلو نکن!

می گم میشه خنگ توشون نباشه؟ میگه اونوقت میشه نوه یکی دیگه نه نوه من

* * * * * *

الان نیــم ساعت میشه
میخــوام بـرم دستشویـی
ولــی بابام تو هـال کمیــن کــرده ..
ک ی نفـر رد بشه بگیــرتش
و تحلیـلشو در مـورد ســوریه بگه

* * * * * *

دیشب ساعت دو شب بابام اومده بالا سرم بیدارم کرده میگه : مهدی مهدی ی من : هوووم
بابام : بابا بیداری ؟
من : آره بابا دارم تنیس رو میز بازی میکنم
بابام : زهر مار گوساله مگه من باهات شوخی دارم ؟؟
من : پدر من خو ساعت دو بیدارم کردی میگی مگه خوابی ؟؟ بترس از روز رستاخیز بترس از آتش دوزخ
بابام : مهدی بابا خوابم نمیبره بیا با هم شطرنج بازی کنیم
من : ای خدااااااااااا
نشستیم داشتیم بازی میکردیم سربازو هفت هشت خونه تکون داد
من : بابا اون سربازه مازاراتی نیست که اینجور میرونیش
بابام : هزار بار گفتم احترام بزرگ ترت رو داشته باش پاشو گم شو بیرون میخوام بخوابم بچه سوسول، کسی که جنبه تقلب رو نداره اصلاباهاش بازی نمیکنم

* * * * * *

یه ﻣﮕﺴﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻮﻥ ﻫﺴﺖ
ﺍﻧﻘﺪ ﻧﮑﺸﺘﯿﻤﺶ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﻪ
ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﺮﺍ ﺧﻮﺩﺵ

* * * * * *

آشنامون سگش گم شده،واسش یه میلیون مژدگونی گذاشته،اون وقت من به بابام میگم اگه من بچه بودم گم میشدم چی کار

میکردی؟برگشته میگه:خونمونو عوض میکردم که دیگه پیدا نشی

* * * * * *

ﺩﯾــﺮﻭﺯ ﮔﻮﺷﯿـﻢ ﺷﺎﺭﮊ ﻧـﺪﺍﺷـﺖ ﮔﻮﺷﯽ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ :

ﺳــﻼﻡ ﻋـﺸـﻘــﻢ ﺧـﺴــﺘـﻪ ﻧـﺒـﺎﺷــﯽ
ﺑـﺎﺑـﺎﻡ : ﺳــﻼﻡ ،ﺑـﻪ ﺑــﻪ ﭼــﻪ ﻋـﺠـﺐ ﺍﺯ ﺍﯾــﻦ ﺣـﺮﻓـﺎ ﺯﺩﯼ
ﺷــﻤــﺎ ﻫــﻢ ﺧـﺴـﺘـﻪ ﻧـﺒـﺎﺷـﯽ ﺧـﺎﻧـﻮﻣ !
ﻣـﻨــﻢ ﮐـﻪ ﺩﯾــﺪﻡ ﺑـﺎ ﻣـﺎﻣـﺎﻧـﻢ ﺍﺷـﺘـﺒـﺎﻩ ﮔـﺮﻓـﺘـﻪ جواب ﺩﺍﺩﻡ :
ﺇﻭﻭﻭﻭﻭﻭﺍ ﺭﺿـــﺎ ﺟــﻮﻧـــﻢ ؟ﻣـﮕــﻪ ﻣــﺎ ﭼـﯿـﻤــﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺟــﻮﻭﻧـﺎ ﮐـﻤـﺘـﺮﻩ عزیزم،قلبوﻥ ﮐـﻠـﻪ ﮐـﭽـﻠـﺖ ﺑـﺸـﻢ ﺧـﺐ ﺩﻟـﻢ ﺗـﻨـﮕـﯿـﺪﻩ ﻭﺍﺳـﻪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧـﻮﺵ

ﻧـﺎﻣـﺰﺩﯾـﻤــﻮﻥ
ﺑـﺎﺑـﺎﻡ : ﻭﺍﻻ ﻫـﯿـﭽــﯿـﻤـﻮﻥ ، ﺟــﻮﻭﻧــﺎﯼ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﮐـﻪ ﺟـﻮﻭﻥ ﻧـﯿـﺴـﺘـﻦ ﯾـﻪ ﻣـﺸـﺖ ﺣـﯿـﻒ ﻧــﻮﻥ ﻣــﺚ مهدی خوﺩﻣـﻮﻧـﻦ دیگه.
ﻣــﻦ: ﺭﺿــﺎ ﺟـﻮﻧــﻢ؟ ﺍﻣــﺮﻭﺯ ﻫــﻮﺍ ﺩﻭﻧـﻔــﺮﻩ ﺱ بریم بیرون ؟
ﺑـﺎﺑـﺎﻡ : ﺑـﺎﺷﻪ ﺑـﺮﯾـﻢ ﻋـﺰﯾـﺰﻡ ﻓـﻘـﻂ ﺣـﻮﺍﺳـﺖ ﺑـﺎﺷـﻪ ﭘـﯿـﺎﻣـﻬـﺎ ﺭﻭ ﭘـﺎﮎ کنی این مهدی میبینه آبروریزی می ﮐـﻨـﻪ ، ﺧـﻮﺩﺕ ﮐـﻪ ﻣـﯽ ﺩﻭﻧـﯽ ﭼـﻘـﺪ

ﺑـﯿـﺸـﻮﺭﻩ!
ﻣـﻦ: ﺧـﯿـﺎﻟـﺖ ﺭﺍﺣــﺖ ﺭﺿـﺎ جونم بین ﺧـﻮﺩﻣـﻮﻥ ﻣـﯽﻣـﻮﻧـﻪ ﺷـﻬـﺮﯾـﻪ ﺩﺍﻧـﺸـﮕـﺎﻡ ۹۰۰ﺗـﻮﻣـﺎﻥ ﺷـﺪﻩ ،ﺷـﻬـﺮﯾـﻪﺭﻭ ﺑـﺮﯾـﺰ ﺗـﺎ ﺑـﯿـﻦ ﺧـﻮﺩﻣـﻮﻥ ﺑـﻤـﻮﻧـﻪ !
ﺑـﺎﺑـﺎﻡ: مهدی به جان خودم اومدم خونه ﭘـﺮﺗـﺖ ﻣـﯿـﮑـﻨـﻢ ﺑـﯿـﺮﻭﻥ،ﺧـﻮﺩﺕ ﺗـﺎ ﺷـﺐ ﻭﺳـﺎﯾـﻠـﺖ ﺭﻭ ﺟـﻤـﻊ ﮐـﻦ
ﮔــﻮﺭﺗـﻮ ﮔـﻢ ﮐـﻦ ﺗــﺎ ﮐـﺘـﮏ ﻧـﺨـﻮﺭﺩﯼ!
ﻣـﻨـﻢ جواب ﺩﺍﺩﻡ : ﭘــﺪﺭﻡ ﺟـﺎﺩﻭﮔـﺮ ﺑــﻮﺩ، ﻣــﺮﺍ ﺑــﺎ ﮐـﻤـﺮﺑـﻨـﺪ ﺳـفــﯿـﺪ ﺳـﯿـﺎﻩ ﻣـﯿـﮑـﺮﺩ
ﺑﺎﺑﺎﻡ : ﺧـﻔـﻪ ﺷـﻮ ﺯﺭ ﻧـﺰﻥ گوساله ﻓـﻘـﻂ ﺟﺮﺃﺕ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﺍﯾـﺴـﺎ ﺧـﻮﻧـﻪ

* * * * * *

آغا رفته بودیم مشهد این جلو این مغازه هایی که عکس میزنن رو بشقاب اینا بابام واساده به پسره میگه:اقا عکسو رو در قندونم میزنین!!
یارو گفته نه!
بابام اومده به من میگه:حیف شد!
میگم:چرا؟؟؟؟
میگه:هیچی میخواسم بدم عکستو رو در قندون بزنن دیگه بچه ها دور قندون نرن!!!!
خدایی بابای با محبته من دارم

* * * * * *

ﻫﻤﮑﺎﺭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﺷﺎﻟﻠﻪ مهدی ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ . ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﺸﻪ ؟
ﺑﺎﺑﺎﻣﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺩﺍﺭﯾﻤﺶ

* * * * * *

دیــروز وایســاده بـودم بیـن مانکنـا بیـرون مغــــــازه،
دوتـــــا پســـــر اومـــــده بــــودن داشتــــــــن نگاشــــــون میکـــــردن، منـــــم بـــــــدون اینکــــــه تکـــــــون بخــــــــورم همـــــــون جــــــا

وایسـاده بـودم،
بعد یکیشـون اومـد پیرهنـمٌ گـرفت گفـت:
خدایـی این چیـه کـردن تـن ایـن مانکنـه!اینَهـو گونـی می مونـه

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید
گـهـر در شبکه هاي اجتماعي