قسمت ششم ماه عسل 95 با یک قصه و مهمان شیرین بر روی آنتن زنده شبکه سه سیما رفت. قصه امروز ماه عسل به عمو سبحان عاشق و نویسنده مربوط بود خلاصه نوشتاری این قسمت را در ادامه می توانید بخوانید
دانلود قسمت ششم ماه عسل 95 با کیفیت عالی
دانلود قسمت ششم ماه عسل 95 با کیفیت خوب
خلاصه نوشتاری قسمت ششم ماه عسل 95
علیخانی مهمان برنامه امروز را که صاحب سه کتاب است، دعوت کرد و طبق معمول از اصالت خانوادگی مهمان سوال کرد. «عمو سبحان» در یکی از روستاهای شهر تربت حیدریه متولد شده است و با توجه به شرایط کاری و خانوادگی نمی توانست درس بخواند.
عمو سبحان قصه امروز در ادامه گفت: در سن 16 سالگی به خاطر شکست عشقی که خوردم، در حالی که این جور موقع ها همه به کوه می روند اما من به تهران آمدم. دوباره در تهران هم علاقه مند به دختری شدم که زمانی که ابراز علاقه خود را نشان دادم با برخورد تند از طرف خانواده دختر مواجه شدم.
بعد از پخش مستند عمو سبحان که خودش کتاب های خود را می فروخت، علیخانی از او دلایل نوشتن کتاب را پرسید که وی از زمانی گفت برای ختم فردی دعوتش کردند که قرآن بخواند که با دیدن اسم روی قبر به یادش افتاده که این اسم آشناست؛ بعدا می فهمد که به این فرد علاقه‌مند بوده است.
در ادامه علیخانی با اجازه «عمو سبحان» بخش هایی از کتاب ایشان را خواند که نکته جالب اینجا بود که همه کتاب را حفظ بود. اما سوال مهم علیخانی از عمو سبحان این بود که خانم و بچه های شما از این اتفاقات ناراحت نیستند ؟
عمو سبحان گفت» به خاطر گذشتی که همسرم دارد مشکلی پیش نیامده. علیخانی گفت: از این گذشت ها در تهران اصلا نیست !
بعد از یک رفت و آمد رسانه ای خانواده عمو سبحان در صحنه ماه عسل حال حاضر شدند.
قبل از حضور خانواده عمو سبحان، علیخانی دست نوشته های عمو سبحان را نشان داد. نکته جالب کتاب «بالاتر از مجنون» این است که عمو سبحان کتاب را به همسر خود تقدیم کرده است. عمو سبحان، به عشق های قبلی اش نرسید اما الان همسر و فرزندانی دارد که آنها را عاشقانه دوست دارد.
تنها دارایی عمو سبحان فقط دست نوشته های داستان عشق نا فرجامش بود که دوباره توانسته از این طریق هزینه های خود و خانواده را تامین کند. علی پسر عمو سبحان از عشق زیبای پدر و مادر خود گفت؛ چراکه به گفته علی کمتر پدری است که تمام دارایی خود را به خاطر فرزندان بفروشد.
در پایان برنامه همسر عمو سبحان برای چندمین بار خداوند را شکر کرد و عمو سبحان از همه خواست که با هم صادق باشند.
اینگونه برگ پنجمین قسمت ماه عسل ورق خورد.
