توضیحات هوتن قلعه نویی در مورد تصادف پورشه

تاريخ : 5 خرداد

این مطلب از سایت گهر به توضیحات هوتن قلعه نویی در مورد تصادف پورشه می پردازد. از شما عزیزان دعوت می کنیم همچنان گهر را همراهی کنید.

.

توضیحات هوتن قلعه نویی در مورد تصادف پورشه, پورتال خبری فرهنگی گهر

.

هوتن قلعه نويي پسر ۱۹ ساله اميرقلعه نويي، سرمربي استقلال بزرگ ترين حاشيه زندگي اش را در روزهاي گذشته تجربه کرد. ماجراي تصادف پورشه زرد او را تيتر يك روزنامه ها و خبرگزاري هاي مهم كشور كرد و او يك شبه از پسر سرمربي استقلال به ستاره اي بدل شد كه شبكه هاي اجتماعي را درنورديد و همه از خودش، سبك زندگي اش و اينكه چرا اين بلا سر پورشه اش آمده حرف مي زدند. از آنجا كه زواياي تاريك اين ماجرا به علت مرگ هر دو سرنشين اين خودرو شايد تا هميشه پنهان بماند، سعي كرديم در گفت وگو با هوتن قلعه نويي روايت او را بشنويم

چون او كسي بود كه شايد بيشتر از همه اسمش در اين تصادف برده شد و خودش بيشتر از همه مي خواست بداند چه بلايي سر ماشينش آمده است.

مدت زيادي از تولدت نمي گذرد، درست است؟

بله؛ من فروردين ۱۳۷۵ به دنيا آمده ام و به تازگي ۱۹ ساله شده ام.

اولين سوالي كه در ذهن مردم است اينكه چند سالگي گواهينامه گرفتي كه اينقدر داستان ماشين ها و تصادف هايت خبرساز شده است؟

۱۸ سالگي گواهينامه گرفتم البته داستان تصادف هاي من اكثرا شايعه بوده است مثلا چند وقت پيش گفتند هوتن با مازاراتي در شمال تصادف كرده است در صورتي كه آن زمان من اصلا مازاراتي نداشتم و تصادفي هم نكردم و چند ماه بعد ازآن موضوع مازاراتي خريدم.

اولين ماشيني كه خريدي مازاراتي بود؟

نه؛ اولين ماشينم ۲۰۶ بود كه همان زماني كه گواهينامه گرفتم خريدم.

يعني قبل از اينكه گواهينامه بگيري سوار ماشين نمي شدي؟

چرا گاهي سوار مي شدم چون قبل از اينكه گواهينامه بگيرم، رانندگي را از مامانم ياد گرفته بودم.

يك ۲۰۶ را له كردي تا رانندگي ياد بگيري؟

نه؛ خدا را شكر من تا به حال تصادف نكردم و از اول احتياط مي كردم.

مي توانيم بگوييم كه هوتن يك ماشين باز حرفه اي است؟

نه؛ ماشين باز نيستم ولي هركسي در زندگي اش يكسري علايقي دارد من هم به ماشين علاقه زيادي دارم. اما علاقه اول من به فوتبال است.

تا الان براي فوتبال چي كار كردي؟

سال هايي كه پدرم سپاهان يا تراكتورسازي بود، توي تيم هاي رده نوجوانان و جوانان بازي كردم. سال پيش هم ليگ يك و دو بازي كردم.

چرا به استقلال يا تيم هاي بزرگ نرفتي؟

دوست ندارم هيچ وقت زير سايه پدرم باشم. آن سالي كه جوانان استقلال بازي مي كردم حرف و حديث هايي به وجود آمد كه ترجيح دادم در تيم هاي پدرم نباشم. دوست نداشتم مردم بگويند به خاطر پدرش بازي مي كند يا به خاطر پدرش به تيم هاي بزرگ راهش داده اند. من «پارسه» را انتخاب كردم چون آقاي عابديني يه تم پرسپوليسي دارد و كسي نمي تواند بگويد به خاطر پدرش او را به تيمش برده است.

براي اين كار با پدرت مشورت نكردي چون به هر حال رفتن به تيم يك پرسپوليسي براي يك استقلالي تمام عيار خيلي خوب نيست؟

پدرم آن زمان تركيه بود. منم فقط رفته بودم تست بدهم و حتي اسمم را نگفته بودم. موقعي كه مي خواستيم به رختكن برويم، مربي دروازه بان ها نگاهي به من كرد و به سمتم آمد و گفت چقدر قيافه ات براي من آشناست. تو هوتن قلعه نویي نيستي؟ آن زمان هم تازه موهايم را كوتاه كرده بودم. همان موقع داوود سيدعباسي كه قبلا بازيكن پدرم بود، برگشت سمت ما. گفت اين هوتن است و من لو رفتم. شب به پدرم زنگ زدم و گفتم رفتم پارسه تست دادم و قبولم كردند.

گفتم كه حتي نمي دانستند من پسر شما هستم. من اصلا هيچ چيز از خودم نگفتم آنها از بازي من خوش شان آمد و گفتند فردا ساعت ۱۱ بيا دفتر يوسف آباد براي بستن قرارداد. نمي گويم خيلي خوب بازي كردم ولي با توجه به سنم متوجه شدند كه جاي پيشرفت دارم.

در بقيه تصميم هاي زندگيت هم از پدر مشورت مي خواهي؟ اصلا پدرت چقدر در زندگي تو نقش دارد؟

اگر بخوام كاري كنم كه در آن شك داشته باشم حتما با پدرم مشورت مي كنم.

خب همه آدما وقتي در يك تصميم شك دارن مشورت مي كنند. منظورم اين بود كه در كارهايي كه صددرصد مطمئني هم با پدرت مشورت مي كني؟

آخه بستگي داره چه تصميمي باشه. . .

مثلا براي فروش پورشه از پدرت مشورت خواستي؟

بله؛ مشورت كردم ولي اينكه به چه كسي بفروشم را نه!

يعني اگه پدر مي گفت نفروش نمي فروختي؟

نه؛ نمي فروختم. . .

كلا امير قلعه نويي آدم ديكتاتوري است؟

در مسائل فوتبالي حرف اول را خودش مي زند. آدم بايد مدير خوبي باشد تا بتواند مربي خوبي باشد ولي در خانه مان حرف اول را مادرم مي زند.

يعني اگر بگويند به مسافرت برويم يا نرويم و…؟

سر داستان فوتبال كه كم مسافرت مي رويم و اگر برويم هم خيلي حاشيه درست مي شود. ما سال گذشته یک سفر آمريكا رفتيم كه تا چند ماه داشتيم جواب پس مي داديم.

يعني چي حاشيه درست كردند؟

اینکه چرا رفتيد مسافرت و بالا سر تيم نيستيد… ما بعد از سه سال مسافرت رفتيم و وقتي عكس مي گذاشتم تو فيس بوك يا اينستاگرام زير عكس ها، كامنت هاي توهين آميز مي گذاشتند كه به جاي سفر برگرديد استقلال را درست كنيد و بعد از آن جريان، من ديگر عكس نگذاشتم.

هوتن چقدر زير سايه امير قلعه نويي است؟

زير سايه پدر بودن براي هر كسي يك افتخاره و بالطبع براي منم افتخاره.

يعني تا حالا نشده كه با هم اختلاف نظر داشته باشين؟

چرا؛ مطمئنا شده

با مادرت چطور؟ با مادر مشورت مي كني؟

اگر بخوام كاري را انجام بدهم اول با مادرم مشورت مي كنم و بعد اجازه آخر را از پدرم مي گيرم.

اگر مادر چيزي را تاييد كند، پدر هم تاييد مي كند؟

بله؛ پدرم آنقدر مشغله و گرفتاري دارد كه زياد در اين بحث ها شركت نمي كند و مادرم بيشتر مسائل را زير نظر دارد.

به خاطر همين گرفتاري ها هيچ وقت دوست نداشتي كه اي كاش پدرم امير قلعه نويي نبود يا آنقدر معروف نبود يا هميشه خانه بود؟

بعضي اوقات با خودم فكر مي كنم كه اگه پدرم اين شرايط را نداشت، بهتر بود البته پسر قلعه نويي بودن يكسري امتيازهاي مثبت و يكسري ضررها دارد.

مثلا چه ضررهايي؟

مثلا همه جا نمي تواني خودت را معرفي كني. مخصوصا اون موقعي كه مدرسه مي رفتم خيلي بيشتر اين را احساس مي كردم.

يعني همه كل كل ها مي آمد سمت تو؟

نه؛ مساله كل كل نبود. مثلا يك اتفاقي در مدرسه مي افتاد مي گفتند چون پسر قلعه نويي است كاري با او ندارند ولي بابام وقتي اول سال مي آمد مدرسه به مديرمان مي گفت با پسر من مثل همه بچه ها رفتار كنيد و اصلا فرقي بين او با بقيه نگذاريد. حتي مي گفت با پسر من طوري رفتار كنين كه ديگران هم بفهمند كه امير قلعه نويي باجي به كسي نمي دهد.

خانوادگي شهرستان مي رفتيد؟

بله؛ در اين سال ها مدتي در اهواز زندگي كرديم. بعد از آن دو سال اصفهان بوديم و يك سال هم تبريز رفتيم.

يعني كلا خانه تان را جمع مي كرديد و در شهر جديد مستقر مي شديد؟

بله؛ كاملا چون پدر و مادر من هيچ وقت از هم دور نمي شوند و خود من هم وابستگي زيادي به پدرم دارم. چند سال پيش كه تنهايي براي يك نيم فصل به كرمان رفت خيلي به همه ما سخت گذشت.

فكر مي كني اگر گمنام بودي بهتر بود؟

نه؛ اينجوري نيست. بابام اين همه زحمت كشيده تا اسمي براي خودش درست كرده و اگر من بخواهم اينجوري فكر كنم خيلي نامردي است. حاشيه را دوست ندارم ولي متاسفانه تبليغات غلط و منفي مي كنند و اين قضيه خيلي مرا ناراحت مي كند. وقتي با پدرم صحبت كردم گفت هر كاري بالا و پايين دارد و ناراحت نشو. هر سال ما قهرمان نمي شويم و هر سال قرار نيست جام بياوريم. يك سري حاشيه ها خوب است و اشكالي ندارد باشد اما بعضي موقع ها حرف هايي درست مي شود كه ربطي به كسي ندارد و كاملا غلط است.

يعني چي حاشيه هاي غلط و درست؟

برخي حاشيه ها خودشان پيش مي آيد و كاري نمي شود كرد و دست كسي نيست اما يكسري حاشيه ها با منظور و از روي بدخواهي درست مي شود كه رنگي از واقعيت ندارند.

وقتي تو پورشه سوار مي شوي ديگران مي گويند چقدر پولدار است ولي در ادامه اين داستان مي گويند اينها چقدر درآمد دارند كه اين ماشين را خريده اند. . . شما فكر نمي كنيد كه اين دو مكمل هم هستند و مطمئنا وقتي پورشه سوار مي شوي اين حرفا هم هست؟

ماشين من خيلي بازتاب داشت مثلا در روزنامه ها مي نوشتند كه هوتن با ماشين گران قيمت سر تمرين مي آيد يا جلوي باشگاه استقلال با ماشين فلان ديده شده است. به نظر من خيلي ريز شدن در زندگي آدم ها كار درستي نيست. اگر بگويند هوتن قلعه نویي ماشين پورشه زرد دارد منطقي است ولي اينكه زيادي مانور بدهند درست نيست.

وقتي با پورشه زردرنگ توي خيابون باشي، پذيرفته اي كه در چشم باشي و مردم در موردت حرف بزنند؛ قبول داري؟

ريز شدن در قضيه ها منظورم است. همه مسائل فوتبال را رها كرده بودند و چسبيده بودند به ماشين من و عكس مي گرفتند. مثلا قبل از اينكه من گواهينامه بگيرم نوشته بودند كه من با مازاراتي تصادف كردم.

شما كه اينها رو مي دانيد چرا بهانه دست اين افراد مي دهيد؟

هر كسي دوست دارد اين ماشين را سوار شود و مطمئنا اگه به شما هم بدهند سوار مي شويد.

پدرت به تو نگفت اين ماشين را نخر؟

گفت اين ماشين خيلي تو چشمه و من گفتم هميشه كه نيست بعضي وقت ها سوار مي شم.

پس هميشه به حرف پدرت گوش نمي دهي؟

يه چيزهايي هست كه پدرها با پسران شان راه مي آيند ديگر. . . .

يعني از رانت مادرت استفاده كردي و از اون كمك گرفتي؟

نه. اتفاقا اينجور جاها بيشتر سمت پدرم هستم.

نازنازي بزرگ شدي؟

نه.

پس چطور ممكن است امير قلعه نويي براي پسري كه نازنازي بزرگ نشده در ۱۸سالگي پورشه زرد بخرد؟

اتفاقا بعضي وقت ها فكر مي كردم اگر پسري بودم كه هر كاري دوست داشتم مي كردم و هرچي دوست داشتم برام تهيه مي شد شايد شخصيت ديگري داشتم.

چه چيزي مي خواستي كه برايت نخريدند؟

هميشه مساله خريدن نيست. يك كارهايي در بچگي هست كه شخصيت آدم را شكل مي دهد. تربيت پدر و مادر در شكل گرفتن شخصيت آدم ها خيلي تاثير دارد. پدرم مرا طوري تربيت كرده كه هر چيزي مي خواهم به خودش بگويم و از همان بچگي با هم رفيق بوديم.

يك مثال بزن چي مي خواستي كه گفته باشند نه، برايت نمي خريم؟

شش سال پيش وقتي به اصفهان رفتيم اكثر بچه های آنجا دوچرخه داشتند و من هم خيلي كوچك بودم و به پدرم گفتم برايم دوچرخه بخر گفت نمي شود ولي من دوست داشتم دوچرخه داشته باشم چون هر روز مي ديدم همه بچه هاي هم سن و سال من در پارك دوچرخه سواري مي كنند ولي قانعم كرد كه ما در هتل زندگي مي كنيم و اينجا را بلد نيستيم و غريب هستيم.

ولي در ماجراي پورشه اين اتفاق نيفتاد و وقتي گفتي ماشين مي خواهم برايت يك دفعه پورشه خريد!

من قبل از اين پورشه زرد، يك پورشه سفيد داشتم. اين جوري نبود كه اولين ماشينم پورشه باشد.

از ۲۰۶ پريدي به پورشه و مازاراتي؟

نه، روال ديگه اي داشت. من با ۲۰۶ رانندگي ياد گرفتم ولي بعدش با ماشين مامانم رانندگي مي كردم كه اون موقع فكر كنم ماكسيما يا بي ام دبلیو x3 بود و بعدش هیوندا ۳۵ ix بود كه اينا براي يك سال پيش است.

كدام محله بزرگ شدي؟

تا اونجايي كه يادمه جردن بودم.

تو از مكتب جردني؟ پدرت نازي آباد!؟

مكتب من هم نازي آباده. من خيلي آنجا مي رفتم هنوز هم خيلي نازي آباد مي روم. فاميل ها و دوستان خانوادگي زيادي داريم كه هنوز در نازي آباد زندگي مي كنند. دو سال در اين محل تمرين مي كردم. اكثر رفيق هاي من نازي آبادي هستند.

يعني فضاي نازي آباد را بيشتر از جردن دوست داري؟

فضاي پايين شهر خيلي صميمي تر از بالا شهر است. من خودم بالا شهر بزرگ شدم و زندگي كردم ولي آن صميمیتي كه در محله هاي پايين تهران ديدم را هيچ جا نديدم نمي خواهم اداي پدرم را دربياورم و بگويم من بچه نازي آبادم ولي خيلي رفت و آمد دارم به نازي آباد و خودم را آنجايي مي دانم.

چندتا از رفقايت پايين شهري هستند و چند تا بالاشهري؟

من دوست زياد دارم ولي اكثرا بچه هاي پايين شهر هستند چون تمام دوستاني كه توي تيم با هم بوديم و بازي كرديم بچه هاي پايين شهر هستند.

با دوستاي پايين شهري ات هيچ وقت به مشكل برنخوردي؛ مثلا اينكه بگویید تو بچه پولداري و با ما فرق داري؟

اتفاقا اگر از خيلي از كساني كه با من هم تيمي بودند، بپرسيد، مي گويند انگار تو بچه پايين شهري و اصلا خودت را نمي گيري يا مثلا با مربي ارتباط نزديك برقرار می کنم. حتي با افرادی كه از نظر فني ضعيف بودند ارتباط برقرار مي كردم.

يعني خودت را آدم متواضعي مي داني؟يزي كه دوستانم مي گويند همين است از همان اول پدرم بر اين قضيه تاكيد داشت. مي گفت جايي از اسم من سوءاستفاده نكن. همين الانم بيشتر مواقع از فاميلي مادرم استفاده مي كنم.

تا حالا نشده در يك جمعي با يك پرسپوليسي دعوا كني؟

من سعي مي كنم هر جايي مي روم و مخالف پدر رامي بينم به نظرش احترام بگذارم. پدر من هم مثل همه آدم هاست او كامل نيست و نقطه ضعف هايي دارد و من سعي مي كنم به نظر مردم احترام بگذارم.

هيچ وقت نشده مادرت يا شما بگوييد استقلال را ول كن؟

اتفاقا امسال سر يك سري مسائل خيلي به پدرم انتقاد كردم. به پدرم نمي گويم سرمربي استقلال نباش اما هميشه گفتم بايد به مردم بگويي كه چه اتفاق هايي افتاده كه نتوانسته اي موفق شوي اما پدرم مي گويد مردم نمي توانند درك كنند كه بازيكن به خاطر پول بازي مي كند نه چيزهايي كه آنها دوست دارند چون قديم اين جوري نبوده است و الان پول حرف اول را مي زند.

براي تو پول مهم است؟

خدا رو شكر زندگي ام طوري نبوده كه كاري را صرفا به خاطر پول انجام بدهم.

خودت درآمد داري؟

رستوراني كه پدرم دارد دست من است ولي چون تازه افتتاح كرده ايم هنوز به سوددهي نرسيده است.

دريافتي داري؟

دريافتي كه نه. آنجا را من اداره مي كنم. درآمد كامل آن براي خودم نيست ولي من با پدرم اين صحبت ها را ندارم و خدا را شكر هر چي كه خواستم برایم كم نگذاشته است.

دوست داري فوتباليست حرفه اي شوي؟

خيلي دوست دارم ولي پدرم دلش مي خواهد من در بيزينس هاي خودش فعاليت كنم. دوست ندارد آزارهايي كه ديده را پسرش تجربه كند. يك وقت هايي كه با هم توي ماشين نشسته ايم و حرف مي زنيم از خاطرات بچگي اش مي گويد و سختي هايي كه كشيده تا به اينجا رسيده است. مي گويد راهي كه تو مي خواهي بروي سخت تر است چون اسم پدرت بالاي سرت است. پدرم كارهايي در بچگي اش كرده كه هميشه در ذهن من مي ماند اما دوست ندارم در رسانه ها آن را مطرح كنم چون پدرم خودش تمايلي ندارد. هميشه مي گويد جايي می نشینی نگو كه پدرم چنين است يا چنان است.

به من مي گويد اگر الان داري با افتخار اسم پدرت را به زبان مي آوري و راحت زندگي مي كني به خاطر اين است كه من به اندازه ۳۰۰ سال سختي كشيدم. در بچگي پدرش را از دست داده و جهيزيه خواهرانش را داده است و. . . به من مي گويد اگر زماني كاري انجام مي دهي كه فكر مي كني اسم مرا خراب مي كند اينها را حتما يادت بياور. مي گويد من در زندگي ۵۴ ساله ام كار غيرحلال نكرده ام و خدا را هميشه در نظر گرفته ام. وقتي مي خواستم ماشينم را بفروشم، مي گفت اگر عيب و ايرادي دارد بگو ۱۰ ميليون ارزش ندارد كه پول حرام وارد زندگي مان شود.

با پسر حسن خميني (احمد خميني) دوست هستيد؟

بله با احمد خميني در ارتباط هستم و با هم فوتبال بازي مي كنيم ولي او شرايط خاص خودش را دارد و اينطوري نيست كه ما بخواهيم با هم بيرون برويم يا هميشه در ارتباط باشيم. گاهي اوقات با هم تلفني حرف مي زنيم و مناسبت ها را از طريق وايبر يا پیامک به هم تبريك مي گوييم.

از كجا دوست شديد؟

احمد خميني استقلالي است و براي بازي هاي استقلال به استاديوم مي آمد، البته پدرشان هم استقلالي هستند ولي من با پدرشان ارتباطي نداشتم و هيچ وقت رودررو نشدم ولي چون هم سن هستيم و عشق فوتبال هم بود، مي رفتيم فوتبال بازي مي كرديم و دوست مشترك زياد داريم.

گفتي پدرت سختي زياد كشيده تا تو به اينجا برسي، حالا اگر شما روزگاري بخواهي تشكيل خانواده بدهي و ازدواج كني، به پسرت چه مي گويي؟ مي گويي من به كمك پدرم به اينجا رسيدم؟

من همانطور كه اول مصاحبه گفتم دوست ندارم زير سايه پدرم باشم و مي خواهم خودم سختي را مزه كنم، هميشه هم مي گويم اگر روزي فوتباليست شدم وجدانم راحت باشد كه حق كسي را نخورده باشم يا پدرم كمكم نكرده باشد. تا به حال نشده با پدرم دو تايي با هم تمرين كنيم يا مثلا پدرم چيزي را ياد بدهد.

پدر شما از سطح پايين اقتصادي شروع كرده و خودش در زندگي رشد كرده و به اينجا رسيده، ولي هوتن از بچگي در يك خانواده مرفه بوده.

نه از بچگي در خانواده مرفهي نبودم درست است در جردن زندگي مي كردم ولي آن موقع جردن مثل الان اسم در نكرده بود. ما در برج هاي دوما زندگي مي كرديم. مي گويم برج فكر نكنيد يك برج خيلي خوبي بود. البته خدا را شكر مي كنم و خيلي ها آرزو داشتند آنجا زندگي كنند.

رفاه چيزي نسبي است شايد تو الان هم بگويي من مرفه نيستم.

من ۵ سالم بود و پدرم يك رنوي سفيد داشت كه يادم است يك آرم رنو روي لاستيكش بود و من هميشه آن را مي كندم. آن زمان پدرم فوتبال را كنار گذاشته بود و ما آن رنو را بنا به شرايط مالي فروختيم. بعدش رفتيم يك پاترول دو در مشكي در نمايشگاه ماشين ديديم. من خيلي دوست داشتم پدرم آن ماشين را بخرد. وقتي رفتيم تا با هم با ماشين دور بزنيم به پدرم گفتم خواهش مي كنم اين را بخر. چون نخواست به من بگويد نمي تواند آن ماشين را بخرد، مي گفت ما چهار تايي نمي تونيم بريم بيرون و براي مادر و خواهرت سخت است. خيلي گريه كردم ولي گفت ان شاءالله دعا كن بهتر از اين ماشين را يك روز مي خريم.

از كي خيلي پولدار شديد؟

ما از زماني وضع مالي مان خوب شد كه پدرم زميني در كرج را كه در زمان فوتبالش خريده بود فروخت. ما از فروش اين زمين زندگي مان از اين رو به آن رو شد.

اون موقع چند سالت بود؟

چهار، پنج سالم بود.

خوب بريم سراغ پورشه زرد. اولين سوالم اين است كه تو متاسف نشدي آن ماشين را به درخت كوبيدند؟

من آن ماشين را خيلي دوست داشتم. خيلي تك بود و هر جا مي رفتيم همه از آن عكس مي گرفتند.

چرا فروختيش؟

من يك سال بود اين ماشين را داشتم ولي ازش خسته نشده بودم. شايد يكي از دلايل فروش اين ماشين پدرم بود. مي گفت تو با اين سن كم وقتي با اين ماشين در خيابان رانندگي مي كني دل بچه هاي مردم آب مي شود و مي گويند كاش ما هم مي توانستيم چنين ماشيني سوار شويم.

يعني به خاطر حرف پدرت ماشين را فروختي؟

البته خودم هم ديگر مي خواستم بفروشمش چون يك سري مسائلي پيش آمده بود كه صلاح نبود نگهش دارم مثلا در خيابان مي گفتند پورشه زرد مال پسر قلعه نويي است و فحش مي دادند.

به كي فروختي؟

به يكي از دوستاي صميميم فروختم.

بعد اين دوستت ماشين را به آقاي رباني فروخت؟

من پسر آقاي رباني را اصلا نمي شناختم و با خانواده شان هم آشنايي نداشتم ولي بعد از اين حادثه مطالبي در اينستاگرام و جاهاي ديگر ديدم كه خيلي ناراحت شدم. مصاحبه پدر ايشان هم خيلي ناراحتم كرد كه اصلا لحن شان درست نبود و مي توانستند با لحن بهتري صحبت كنند. مثلا گفته بودند ما در زندگي مان پرايد هم نداشتيم يا خانه ۱۸ ميلياردي نداريم. من در اينستاگرام زير كامنت ها را ديدم كه مردم نوشته اند چون نوه آيت الله رباني بوده پورشه سوار مي شده يا اينكه ۵ صبح با يك دختر چه كار مي كرده است.

درحالي كه اين پورشه اصلا براي محمدحسين نبوده است بعد از اين ماجرا من خودم اين خانواده را شناختم و دليلي شد كه بروم در موردشان تحقيق كنم. تا حالا حتي با ايشان سلام و عليك هم نداشتم. ولي اين چيزي كه مردم نوشتند كه پورشه زرد براي نوه آيت الله رباني بوده يا از كجا آورده اصلا درست نبود. اون بنده خدا توي ماشين نشسته بود ولي ماشين براي او نبود كه آنقدر بازتاب داده شده است. من ۳ روز قبل از ماجرا ماشين را به يكي از دوستانم فروختم و يك ماشين از او خريدم.ولي چون هنوز پلاك فك نشده بود اسم من در آن اتفاق آورده شد.

ما دوست داريم ماجراي اين پورشه زرد را از زبان تو بشنويم و اگر تو بخواهي حقيقتي كه مي داني را پنهان كني به ضرر خودت است. اگر صلاح كسي را در نظر بگيري و چيزي را نگويي حتما خودت زير سوال مي روي؟

من كه در آن شب نبودم و نمي دانم چقدر روايتي كه شنيدم درست است اما كسي كه براي من تعريف كرد خودش در ريز ماجرا بوده و من به او اعتماد كامل دارم. طبق گفته هاي ايشان آن شب دوستم كه ماشين را خريده بود به همراه خانواده اش، محمدحسين و خانواده اش، آن خانم و يك سري از اقوام شان در يك مهماني خانوادگي بودند و اين دو نفر براي خريد بيرون مي روند. متاسفانه ساعت ۵ صبح در خيابان شريعتي با سرعت حدود ۲۰۵ كيلومتر از روي سرعت گير مي پرند و ماشين تعادلش را از دست مي دهد و به جدول برخورد مي كنند و پس از آن از روي جدول رد مي شوند، با درخت برخورد مي كنند و متاسفانه فوت مي كنند. آن ماشين خيلي سرعت داشت و نمي شد با آن مثل ماشين هاي معمولي رانندگي كرد و گاز داد يعني استايل ماشين سرعت داشت و صداي اگزوزش بد بود. اونم با سرعت ۲۰۵ تا در خيابان شريعتي.

گفتي ماشين را فروختي كه تو چشم نباشي، اما رفتي يك ماشين بهتر خريدي؟

آن ماشين كاراكتر خاصي داشت؛ رنگش و استايلش. اين پورشه ها استايل خاصي دارند. شما يك بنز s500 كنار اين پورشه بگذاريد همه به اين پورشه نگاه مي كنند با اينكه بنز چند برابر آن قيمت دارد.

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید

گـهـر در شبکه هاي اجتماعي