گفتگو با پسری که یک دختر جوان را آتش زد

تاريخ : 18 آبان

مردی که دختر جوانی را ربوده و وی را به آتش کشیده است، دستگیر شد.  اعضای خانواده‌ای روز ۲۷مهر با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران و طرح شکایتی اعلام کردند دختر آنها پس از ربوده‌شدن توسط جوانی که از وی درخواست ازدواج کرده اما پاسخ منفی گرفته، به آتش کشیده شده و در حال حاضر نیز در بیمارستان بستری است.

اداره یازدهم پلیس آگاهی پس از تشکیل پرونده مسوول تحقیق در این‌باره شدند و با مراجعه به بیمارستان به تحقیق از دختر جوان پرداختند.

شاکی ۳۲ساله در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: به قصد خرید از خانه خارج شده بودم که ناگهان جوانی که از من درخواست ازدواج کرده و به وی جواب منفی داده بودم، با خودرو سواری پراید نقره‌ای و تهدید چاقو مرا به‌زور سوار ماشین کرد و پس از بردن من به خانه‌ای در محدوده میدان نبوت، دست‌وپایم را بست و مرا به آتش کشید.

شاکی در ادامه گفت: پس از دقایقی سوختن در آتش و در حالی‌که خواستگار سابقم در طول این مدت مقابلم ایستاده بود و دیوانه‌وار می‌خندید، مرا به بیمارستان منتقل کرد و از آنجا متواری شد. مسوولان بیمارستان بلافاصله با خانواده‌ام تماس گرفتند و موضوع را به آنها اطلاع دادند که آنها نیز بلافاصله به تهران و بیمارستان آمدند.

کارآگاهان در ادامه تحقیقات خود اطلاع پیدا کردند متهم پرونده، به‌عنوان مشاور در بنگاهی واقع در منطقه نارمک مشغول به کار بوده و آشنایی وی با شاکی نیز از طریق مراجعه دختر جوان به بنگاه محل کار وی به‌وجود آمده، به این صورت که شاکی پس از پذیرش در دانشگاه برای اجاره سوییت دانشجویی در نزدیکی دانشگاه محل تحصیل خود، به بنگاه محل کار متهم ۲۳ساله به نام «فرشید.ش» رفته و فرشید پس از مدتی با اطلاعاتی که از محل سکونت و شماره تماس شاکی داشته نزد او رفته و درخواست ازدواج کرده اما با پاسخ منفی از سوی شاکی روبه‌رو شده است.

کارآگاهان با توجه به اطلاعات به‌دست‌آمده از هویت متهم بنگاه و محل سکونت فرشید را شناسایی و او را دستگیر کردند.

متهم پس از دستگیری ابتدا منکر ارتکاب آدم‌ربایی و آتش‌زدن شاکی شد اما پس از ترخیص شاکی از بیمارستان و انجام مواجهه حضوری به‌ناچار لب به اعتراف گشود و انگیزه خود را اینگونه بیان کرد: «این کار را فقط به این علت انجام دادم تا شاکی مجبور شود با من ازدواج کند.»

سرهنگ آریا حاجی‌زاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران با تایید این خبر گفت: با توجه به اعترافات صریح متهم و به دستور قاضی عموزاد، بازپرس شعبه سیزدهم دادسرای امور جنایی تهران، متهم با قرار بازداشت موقت برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی قرار گرفته است.

گفت‌وگو با متهم

فرشید در گفت‌وگویی با خبرنگار ما جزییاتی از ماجرا را توضیح داده است. حرف‌های متهم صرفا ادعاهایی است که وی مطرح کرده و مورد تایید پلیس قرار نگرفته است.

 به چه اتهامی بازداشت شده‌ای؟

به جرم آدم‌ربایی و شروع به قتل.

 چه کسی را ربوده‌ای؟

می‌گویند دختر موردعلاقه‌ام را ربوده‌ام و قصد داشتم او را بکشم اما من هیچ‌کدام از این کارها را نکرده‌ام.

 پس چرا تو را بازداشت کرده‌اند؟

چون آن دختر در خانه من سوخته است.

 یعنی چه سوخته است؟ خودبه‌خود دچار سوختگی شده است؟

نه من روی او الکل ریختم اما قصد آتش‌زدنش را نداشتم.

 چطور ممکن است قصد آتش‌زدن او را نداشته باشی و آن دختر ناگهان آتش بگیرد؟

او به خانه من آمد و من دست‌و‌پایش را با شلنگ بستم. بعد الکلی را که برای روشن‌کردن زغال در خانه داشتم روی او ریختم و در فاصله یک‌متری‌اش ایستادم و فندک را روشن کردم. ناگهان او آتش گرفت. چون محیط بسته بود و گاز الکل در هوا وجود داشت، جرقه فندک باعث شد او آتش بگیرد.

 وقتی روی او الکل ریختی و آتش گرفت چطور به بیمارستان منتقل شد؟

من نمی‌خواستم او را آتش بزنم فقط می‌خواستم بترسانمش. وقتی فندک را زدم ناگهان آتش گرفت و من که دستپاچه شده بودم با دست او را خاموش کردم و خودم به بیمارستان رساندمش.

اصلا چرا چنین کاری کردی و روی آن دختر الکل ریختی؟

می‌خواستم او را بترسانم تا تکلیف خودش و من را روشن کند.

مگر قرار نبود با هم ازدواج کنید؟ چرا باید او را می‌ترساندی؟

تصمیم به ازدواج بیشتر از طرف من بود. او هم به این کار بی‌میل نبود اما در عمل خلاف این عمل می‌کرد و رفتار متناقضی داشت. احساس می‌کردم به‌غیر از من با افراد دیگری هم ارتباط دارد. همین افکار مرا پریشان می‌کرد البته او هم با این رفتارش به این تصورات دامن می‌زد.

مگر چه کار می‌کرد که باعث پریشانی‌ات می‌شد؟

مثلا در روزی که این اتفاق افتاد او به من زنگ زد و گفت پیش پسری به نام فرشید است و دارد پیش من می‌آید. وقتی به خانه‌مان آمد با هم دعوایمان شد.

اما در پرونده‌ای که در آگاهی‌ داری طبق اعترافات خودت گفته‌ای او را به‌زور چاقو به خانه برده‌ای.

او خودش زنگ زد و به خانه من آمد.

هنوز توضیح نداده‌ای چرا فکر می‌کردی آن دختر با افراد دیگری ارتباط دارد؟

چون حرف‌های متناقضی می‌زد. حتی درباره سنش به من دروغ گفته بود. او به من گفته بود ۲۵ یا ۲۶سال دارد اما وقتی ماموران آگاهی مرا بازداشت کردند فهمیدم ۳۲سال دارد.

 آیا اینها دلیل می‌شود تو این کار را بکنی؟

نه. اشتباه کردم.

 آن دختر را اولین بار کجا دیدی؟

او و خواهرش یک‌روز برای دیدن خانه به بنگاه ما آمدند و شماره تلفن به‌هم دادیم بعد به‌هم زنگ زدیم و ارتباطمان شروع شد.

 چقدر درس خوانده‌ای و شغلت چیست؟

من فوق‌دیپلم کامپیوتر دارم ولی شغل اصلی‌ام مربی باشگاه رزمی است و گاهی هم در مشاور املاک مشغول می‌شدم.

 

منبع: روزنامه شرق

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید

گـهـر در شبکه هاي اجتماعي