نگار عابدی از زندگی کاری خود می گوید
ما در این مقاله از سایت گهر قصد داریم در مورد نگار عابدی از زندگی کاری خود می گوید صحبت کنیم. از شما عزیزان دعوت می کنیم تا پایان این مقاله گهر را همراهی کنید.
پیش از هر چیز این را بگویم که اساسا و از ریشه خودم را مدیون تئاتر میدانم و عاشق هنر تئاتر هستم؛ یعنی از ابتداعلاقهمند بودم این رشته را در دانشگاه بخوانم و دنبال کنم و همچنان این عشق در من هست. اینکه چه نقشی را انتخاب میکنم یا نمیکنم، باید بگویم متأسفانه در شرایطی کار میکنیم که خودمان نمیتوانیم تصمیم بگیریم. خیلی از مسائل و جریانها هنرمند را به سمت و سویی که اصلا دوست ندارد، سوق میدهند. به همین دلیل ایده آلترین شکل ممکن برایم این است که بازیگر تئاتر، نمایشنامه نویس و یا کارگردان تئاتر باشم.
چرا شیفته تئاتر هستید؟
چون همیشه آن تازگی، زنده، صمیمی و مادر بودن تئاتر به نسبت دیگر هنرها مرا خیلی بهخودش جذب میکند. بهعنوان بازیگر روی صحنه رفتن و نفس به نفس تماشاچی شدن شورانگیز است. بازیگر همهچیز صحنه است. اوست که تأثیر میگذارد و اوست که بدن و صدایش روی سن یکه و یگانه است. در تئاتر ناب(نه تئاتر سفارشی) چیزی به شما دیکته نمیشود؛ یعنی عین اندیشهای که از روح هنرمند میتراود و روی صحنه جاری میشود. این موضوع هنر تئاتر را با ارزش میکند.
سینما چطور؟
از گذشته همیشه سینما را هم بعد از تئاتر خیلی دوست داشتم؛ چون در آثار بهخصوص سینمای رادیکال، خاص و هنری، ایدههای ارزشمندی مطرح میشود و نوآوری و خلاقیت در آن هست. به همین دلیل اینگونه سینما را به تئاتر نزدیک میبینم.
انتظارم این بود که شما که آثار تلویزیونی پر مخاطبی بازی کردهاید، بازی در تلویزیون بیشتر مورد توجه تان باشد.
ببینید! تلویزیون چون مورد استفاده عامه مردم است و هر قشری از مردم از کشاورز و کارگر تا پروفسور و هنرمند پس از پایان کار روزانه، جلوی آن مینشینند، بنابراین باید بتواند همه این اقشار را راضی نگه دارد. از آنجایی که تلویزیون در همه جای دنیا کمی تحتتأثیر ضوابط و قواعد هر کشوری قرار میگیرد، بنابراین اگر دست خودم بود به سختی تلویزیون را انتخاب میکردم. مگر اینکه در آثاری بازی کنم که حرفی برای گفتن داشته باشند تا مردمی که پای آن سریال مینشینند با یک نوآوری روبهرو شوند. در این صورت توانستهام وظیفه خودم را بهعنوان یک هنرمند انجام دهم. تا الان هم سعیام بر این بوده است..
چه انگیزهای بیشتر از همه باعث شد از تئاتر به سمت تلویزیون بروید؟
این را با صداقت بگویم که بهخاطر انگیزههای مالی به سمت تلویزیون رفتم، اما اتفاقا زمینهای ایجاد شد تا توانستم خودم انتخاب کنم در چه اثری بازی کنم. وقتی بازیگر تئاتر باشید، در تلویزیون حساب دیگری رویتان باز میکنند و ناخودآگاه ورودتان به تلویزیون ورود خوبی میشود. درحقیقت در پروژههایی شرکت کردم که درست و دلنشین بودند و با وجود محدودیتهای تلویزیون کارهای خوبی از آب درآمدند. به همینخاطرخوشحالم در آثاری بازی کردم که همه این ویژگیها را داشتند. حالا اینکه چقدر توانستم به آن آثار کمک کنم، مردم باید داوری کنند.
بهعنوان یک بازیگر همیشه دلم خواسته در یک گونه و نوع خاصی از اثر نمایشی بازی نکنم. دوست دارم در همه گونههای سینمایی بازی کنم. از کمدی و ملودرام گرفته تا تراژدی را بازی کردهام.
نقشهایی را که شخصیت در موقعیتهای تراژیک قرار میگیرند خیلی دوست دارم.این که شخصیتهایی را که نقششان را بازی میکنم، متفاوت باشند برایم خیلی مهم است. دوست ندارم نقشهایی که بازی میکنم شبیه به هم باشند. بیشتر دوست دارم آدمهای اثر، عادات و روحیات متفاوتی داشته باشند، از جوامع متفاوتی بیرون آمده باشند، از طبقات اجتماعی گوناگونی باشند. این موضوع باعث میشود رفتار، عادات، گویش، ایدهها و بهطور کل؛ فرهنگشان از من متفاوت باشد و در نتیجه برایم تنوع ایجاد کند.
این روحیه جستوجوگری و سر در آوردن از آداب و رسوم و فرهنگهای مختلف از کجا میآید، چرا شیفته دانستن درباره دیگر فرهنگها و رفتار دیگر انسانها هستید؟
از کودکی همین روحیه را داشتهام. شناخت روحیه آدمها برایم خیلی اهمیت دارد. دوست دارم آدمها را بشناسم و آنها را بفهمم. خیلی به آدمها فکر میکنم، شخصیت و رفتارشان را تحلیل میکنم. روحیه شناختی بالایی دارم. شاید اگر بازیگر نمیشدم روانشناس میشدم.
انسان امروز را چطور میبینید؟
ببینید! جهان ما و زندگی در آن، روزبهروز تراژیکتر میشود. متأسفانه شرارتها روزبهروز افزایش پیدا میکنند. آدمها صادق و روراست نیستند. اگر صادق باشید به راحتی خورده و زیر پا له میشوید. برخی انگار دنبال این میگردند که اگر آدم صادق و سادهای پیدا شود، عقدههای درونیشان را روی او پیاده کنند، کلاهش را بردارند ولطمه روحی، مالی و جسمی به او بزنند. این تراژدی است. کاش تراژدی نبود، کاش کمدی بود. این عقدهای شدن برخی آدمها و حسادت ورزیدنهایشان خیلی آزارم میدهد. پیامبر اسلام(ص) میگوید، آنچه برای خود دوست داری برای دیگران هم دوست بدار. خب باید به این فرمایش عمل کرد. اگر من هنرمند در نقشی بازی کنم که بتوانم تنها یک نفر آدم را عوض کنم تا بهخودش بیاید، وظیفهام را انجام دادهام.
بعد از نقش آفرینیهای گوناگونی که داشتهاید، هماکنون چه تغییراتی در خودتان احساس میکنید؟
الان به جایی رسیدهام که از فضای کارمان خسته شدهام. گاه آن قدر به من فشار وارد میشود که بهخودم میگویم، دیگر این کار را کنار میگذارم.ناراحت میشوم از اینکه میبینم بخشی از همکارانم – البته منظورم بازیگران نیستند- درست و اصولی عمل نمیکنند و متأسفانه باعث میشوند خیلی از بازیگران خوب و توانای ما به جای آنکه چرخ اول سینمای ما باشند، چرخهای چهارم و پنجم شدهاند؛ یعنی در اوج توانایی، جوانی، شخصیت هنری، سواد و دانش عقب نگه داشته میشوند. گاهی ناامید میشوم، ولی اگر آدم بتواند به قول معروف؛ پوستش را کلفت کند و از این مرحله بگذرد، میتواند با انرژی بیشتری به کارش ادامه بدهد تا بتواند.
شخصیتهای متعددی را بازی کردهاید؛ ازجمله در« گاهی به آسمان نگاه کن»، « دهلیز»، « آبنبات چوبی»، « شب بیرون»، « مانا»، «گنجشکک اشی مشی». احساس میکنید دوره فعالیت هنریتان تا الان تحتتأثیر چه نوع منش شخصیتی بوده است؟ یا بهتر است اینطور بگوییم ؛ از بین نقشهایی که بازی کردهاید کدام نقش بیشترین تأثیر را روی شما گذاشته است؟
خیلی نقشها بوده اما از میان همه آنها، نقشم در نمایش« بازگشت به خان نخست» خیلی رویم تأثیرگذاشته و پس از مدتها هنوز به آن فکر میکنم. آن نقش را به لحاظ تکنیکی و فلسفی خیلی دوست داشتم. شخصیت« یرما» را هم همیشه دوست داشتم بازی کنم که اخیرا در تالار حافظ به کارگردانی آقای اشکان صادقی و خانم الهام شکیب در آن نقش بازی کردم. با وجود اینکه تنها دو سکانس در دهلیز بازی کردهام، اما آن نقش و آن سکانس را هم خیلی دوست دارم.
قضاوت اطرافیان روی بازیتان تأثیرگذار است؟
واقعا نه! البته بستگی دارد اطرافیان چه کسانی باشند. دلیل نمیشود نظر هر کسی شرط باشد یا بتواند تأثیری بگذارد.
کسانی هستند که نظرشان برایم مهم است و نگاهشان را قبول دارم. لازم است حتما از بیرون به بازیگر نظر داده شود. افرادی را میشناسم که هم بازیگر هستند و هم کارگردان.آنها همیشه میگویند، اگر بخواهم بازی کنم، یکی باید از بیرون مرا کارگردانی کند. پس این نیاز وجود دارد. بنابراین کسی که ایده و نظرش درست است، میتواند روی بازیگر تأثیرگذار باشد.
می شود رضایت خاطر همه را بهدست آورد؟
نه هیچوقت! هیچکس در هیچ جای دنیا و در هیچ حرفهای نمیتواند رضایت خاطر همه را بهدست آورد. حتی آنهایی هم که خیلی موفق هستند، درصدی مخالف دارند.
آرزو میکنم این باند بازیهای غلط از بین برود. ببینید! زمانی باند درست است؛ یعنی یک گروهی با هم همکاری درست میکنند، کارهای درخشانی هم تولید میکنند و همه از همکاری با آنها خوشحال هستند.بنابراین اگر باند بازیهای غلط کنار برود و به توانایی افراد توجه شود و هرکس سر جای خودش قرار بگیرد، اتفاقات خوبی میافتد. اتفاقا من بازیگران زن و مرد را از هم جدا نمیکنم. به همین دلیل آرزو میکنم هر دو گروه در فضایی سالم کار کنند.
به حرفهتان چطور نگاه میکنید؛ با ریتم خاصی حال میکنید یا اینکه معتقدید هر چه پیش آید خوش آید؟ از طرف دیگر؛ متنهایتان را با حال و هوای مقطعی که فیلمنامه را میخوانید، انتخاب میکنید؟
خب! پیشنهادهایی میشود و آنها را با هم میسنجم و در نهایت انتخاب میکنم. گاه – همانطور که گفتید- متن هایم را با حال و هوای مقطعی که دارم فیلمنامه را میخوانم، انتخاب میکنم. با این حال، اغلب دست من نیست بهخصوص در فیلمها و سریالها، اختیار و انتخابهایمان به نسبت بازیگرانی که هستند خیلی محدود است. خب! در چنین وضعیتی باید از میان پیشنهادهایی که میشود، بهترین آنها را که به روحیه و شرایطم نزدیک است انتخاب کنم. در تئاتر دستم برای انتخاب باز است، بهطوری که اگر نخواهم، کار نمیکنم؛ چون تئاتر برایم مهم است و نمیخواهم الکی روی صحنه بروم.
برای انتخابهایتان با کسی مشورت میکنید؟
معمولا خودم تصمیم میگیرم، اما گاه اگر لازم شود دوستانی دارم که در این حرفه افراد با تجربهای هستند و دیدگاه خاصی دارند. بنابراین گاه شده از آنها نظر خواستهام.
بهنظرتان نقشها چقدر میتوانند جایگاه بازیگر را تغییر دهند؟
خیلی زیاد؛ باور کنید بازیگرهای درخشانی داریم که اگر فرصتی پیدا کنند و نقشی به آنها پیشنهاد شود که آن نقش دیده شود، میتوانند نشان دهند که چه اندازه توانایی دارند. اگر آن اتفاق نیفتد خیلیها تواناییشان بروز پیدا نمیکند و استعدادها همینطور هدر میروند.
معمولا سر کار و تمرین این اتفاق میافتد. عادت دارم در زمان تمرین پیشنهادهایی بدهم؛ مثلا میگویم؛ اگر فلان جمله را اینطور بگویم یا از این لحن و حالت و فیگور استفاده کنم، بهتراست یا نه.
بهعنوان بازیگر چه کارهایی میکنید که بتوانید اعتماد کارگردان را بهخودتان بالا ببرید؟
خب! یک بازیگر باید دربست در اختیار کار باشد، تمرکز کاملی روی کاری که میکند، داشته و با کار و با متن همراه باشد. حاشیهها همیشه بازیگر را به حاشیه میبرند. پس هنرمند باید روی بازیاش تمرکز کند، به چیزی جز کارش فکر نکند و روحیه بالایی داشته باشد. اگر این دو تا آخری را داشته باشد صاحب باقی چیزها هم هست.
چه نوع فیلمهایی در پرورش شخصیت شما مؤثر بوده اند؟
فهرستشان زیاد است، اما از بین فیلمهایی که رویم خیلی تأثیر گذاشتند، فیلم «مظنونین همیشگی» را باید نام ببرم. شخصیتی که کوین اسپیسی در این فیلم بازی میکرد، بینظیر بود. بهنظرم این فیلم سرآغاز فیلمهایی براساس نشانهها بود، تصویری با بهرهگیری از جذابیتها بهویژه شکست زمان.فیلم از دنیای مدرنی میگفت که در آن همهچیز در آن برابرچشمان ماست و این ماییم که باید آنها را تشخیص بدهیم.
برای من مهم این است که کارگردان نسبت به بازیگرش عقدهای نداشته باشد و برایش مهم باشد که بازیگر روی صحنه درست ظاهر شود. کارگردانی که دارای این روحیه شرافتمندانه باشد، ممکن است هر اخلاق و منشی داشته باشد. مهم شریف، با سواد و انسان بودن کارگردان است. اینها برایم از خوش اخلاقی با اهمیتتر است.
در سریال« شمعدونی» نقش زن بدجنس و خودخواه را بازی کردید؛ نقشی دقیقا عکس نقشتان در« پادری» و« دودکش». با بازی در شمعدونی حس نکردید ممکن است، مردم حس بدی نسبت به شما پیدا کنند و لج همه را از رفتارهای شیرین در بیاورید؟
(خنده) مردم میگفتند، وای دلمان میخواست سر به تنت نباشد! البته این را با لبخند و شوخی میگفتند. بد نیست بدانید که برای آن نقش دقیقا الگو داشتم. البته نمیتوانم بگویم چهکسی اما نقش شیرین را دقیقا از روی آن شخص برداشتم. مردم ما با دیدن این نوع رفتارها در سریالها متنفر نمیشوند. مردم ما خیلی باهوش هستند و اتفاقا نقشم را دوست داشتند. مردم از افرادی که چنین رفتار میکنند، متنفر میشوند. بنابراین سعی کردم نقش آن آدمها را خوب و قابل باور بازی کنم.
در« شمعدونی» چرا شیرین با همه درگیر بود و سر جنگ داشت؟
(خنده) خب! معلوم بود دیگر؛ پیچیده نبود. زنی که از لباس پوشیدن، آراستن خودش و از ژستهایی که میگرفت، میشد فهمید که چقدر تازه به دوران رسیده است. جالب اینجاست که او یک ویژگی داشت- که البته به جلوی دوربین نرسید- و آن، این بود که او هر وقت میخواست انگلیسی حرف بزند جملهها و کلمهها را درهم برهم میگفت.
شیرین جلوی زیبا کم میآورد و از پس او نمیتوانست بر بیاید. حالا چرا از او حساب میبرد؟
نه! بهنظرم اینطور نبود. البته شیرین مواقعی جا میزد. همه آدمها اینگونه هستند.
در نمایشهای کارگردانهای خوبی بازی کرده اید؛ بهویژه در کارهای محمد رحمانیان. درباره همکاری با رحمانیان که آثارشان همیشه جذاب و درخشان است، بگویید؟
ایشان نویسنده و کارگردان بسیار توانایی هستند. وقتی نمایشنامه مینویسند میدانند چه میخواهند. انتخابهایشان بهویژه در مورد بازیگر درست است. بازیگر را بهدرستی هدایت میکنند. همین دید باز و اشرافی که روی اثر دارند، برای بازیگر کافی است تا شش دنگ حواسش را به او بدهد تا موفق شود.
خیلی برایم لذتبخش بود. نمایشنامه بسیار جذابی بود؛ اقتباس زیبایی از نمایشنامه دعوت غلامحسین ساعدی. با وجود اینکه هنوز بازیگر حرفهای در تئاتر نبودم، آقای رحمانیان به من اعتماد کردند. خاطره خوبی بود که هیچوقت فراموشش نمیکنم.
از بین سالنهای تئاتری که در آنها بازی کردهاید، کدامیک را بیشتر دوست دارید؟
چون نمایش« بازگشت به خان نخست» در سالن قشقایی اجرا شد، همیشه برایم خاطرهانگیز است. همینطور سالن چهارسو که نمایشهای«مجلس نامه» و «مصاحبه» را همزمان در آن اجرا میکردیم.
در« یک حبه قند» علاوه بر خودتان دخترتان، « اِما» هم بازی کرد. گویا« اِما» علاوه بر سینما به موسیقی هم علاقه دارد. چقدر دوست دارد این راه را ادامه بدهد؟
اِما دختر با استعدادی است. صدای خوبی دارد. او استعداد بازیگری هم دارد پارسال با پدرش روی صحنه رفت و یکبار هم در نمایش عمویش بازی کرده است. با اینکه من و پدرش از ته قلب دوست نداریم بازیگر شود، ولی فشاری به او نمیآوریم. اگر دوست داشته باشد بازیگر شود، خودش در نهایت انتخاب خواهد کرد.فعلا که میگوید، دوست دارم خواننده و جراح قلب بشوم. بچهها تا بخواهند بزرگ شوند هزار بار نظرشان تغییر میکند. ما فقط سعی میکنیم فضا را برایش باز بگذاریم تا بتواند خودش انتخابکننده باشد.
در« یه حبه قند» سراغ شما میآمد و از شما میپرسید؛ مامان چی کار کنم!
به هیچ وجه! رهایش میکردیم؛ نه به دوربین کاری داشت نه به دیگران. آقای میر کریمی میگفت، این بچه به صحنهها جان میدهد. دوست داشت همه جا باشد. خیلی راحت و رها بود.