عباس غزالی از بازیگران جوان و تازه کاری است که به تازگی خبر ازدواجش را در فضای مجازی اعلام کرده است. در این مطلب گفتگویی با این تازه داماد را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.
هر نسلی از بازیگری به یك جوان یاغی و شورشی نیاز دارد و در سینما و تلویزیون ما كه آثاری با رویكرد و محوریت جوانانی كه دغدغهای به جز عشق داشته باشند، بسیار اندك ساخته میشود، حضور جوان یاغی هم كمتر به چشم میخورد. عمده چهرههایی كه به عنوان نسل جدید وارد این عرصه شدهاند، مناسب نقشهای رمانتیك و كاراكترهای آثار درام و كمدی و. . . هستند.
عباس غزالی در این میان یك پدیده بود كه جای خالی آن جوان یاغی و عاصی را پُر میكرد. نقشهایی كه از او دیدهایم، شخصیتهایی با افكاری مشوش و كرداری انرژیك بودند كه همین مساله به شاخصه بازیهای پیچیده و شناسنامهدار او تبدیل شده است.
عباس غزالی یكی از معدود بازیگران جوانی است كه از سطح نقش عبور میكند و به آن لایههای مختلفی میدهد تا تماشاگر، از نوسان هیجانات او لذت ببرد. برای جوان هنرمند و آیندهدار هنر ما اتفاقهای خوبی افتاده؛ در زمینه كاری كه اولین فیلم سینماییاش «اعترافات ذهن خطرناك من» اكران شده و در زندگی شخصی هم از دنیای تجرد خداحافظی كرده است. از بزنگاههای تازه زندگی و دیگر دغدغههایش، از ایدهآلها تا حاشیههایش و از سینما تا خانوادهاش با صحبت كردهایم.
رضایت از اثری آبرومند
فیلم «اعترافات ذهن خطرناك من» یك وضعیت كامل حرفهای را برای من در پی داشته است كه از چند جهت میتوانم به آن اشاره كنم. این جزء اهدافم بوده كه با قدمی آبرومند وارد كار سینما بشوم و به رغم پیشنهادهای متعددی كه داشتم، نمیخواستم با هر اثر و كاری این اتفاق بیفتد.
خدا را شكر این فیلم به نظرم اثری آبرومندانه و خوشایند بود. بخشی دیگر از رضایتم برمیگردد به زمان پخش كار در جشنواره كه در اختتامیه آن نام من هم در فهرست كاندیداهای نقش مكمل وجود داشت. این مساله هم رضایت مرا از بازی در این فیلم تكمیل كرد. فیلم را هم كه در جشنواره در كنار مردم دیدم متوجه شدم مورد رضایت آنها بود و اینها در كنار هم باعث شده تا بگویم بله از «اعترافات ذهن خطرناك من» راضی هستم.
نقد از سر حُب و بغض
تماشای فیلم در اكران عمومی كار خوبی است. من چند بار و در سینماهای مختلف كار را با مردم تماشا میكنم تا هم بازی و خودم را در پرده بزرگ از جهات مختلف ارزیابی كنم و هم اینكه عكسالعمل مردم را ببینم. درست است كه ممكن است در آن لحظه نظرات مخالف هم باشد و همه عكسالعملها مناسب نباشد اما به هر حال آدم متوجه میشود كدام نظر از سر حب و بغض یا سرسری است و كدام نظر واقعا یك گلهگذاری منطقی است. در سینما، عموم مردم برای تماشای كار میآیند كه قطعا همه آنها درس خوانده این رشته نیستند؛ بنابراین نظرشان كارشناسانه و فنی هم نیست اما این واقعیتی است كه ما برای مردم كار میسازیم.
شرافت کاری ام را لکه دار نمی کنم
نقد كارشناسانه و نگاه منتقدان، ارزشمندی خودش را دارد اما برای من- عباس غزالی- سوت و دست زدن مردم خیلی خیلی مهمتر است. به نظرم اعتبار ما به خاطر نگاه آنهاست كه اگر ما را تماشا نكنند، ما هم نخواهیم بود. این برای من اصل است. حتی اگر گزیدهكاری میكنم و در این رشته آرام آرام آمدهام برای این است كه انتظاری را كه مردم از من دارند برآورده كنم و از آنچه به عنوان اعتبار و آبرو جمع كردهام پاسداری كنم. نمیخواهم شرافت كاریام را لكهدار كنم كه انصافا هم كار سختی است و خدا را شكر كه توانستهام بار سنگین این مسوولیت را به دوش بكشم.
بلاتكلیفی هنر و تجربه
گاهی احساس میكنم تكلیف سینما و اكران كارها مشخص نیست. بسیاری از افراد هنوز نمیدانند اصلا سینمای هنر و تجربه چیست؛ بگذارید یك مثالی بزنم، فیلم «ماهی و گربه» اثری بود كه با كلی حرف و حدیث همراه بود مثلا اكران بدی میگیرد، توقیف میشود و. . . آخر سر در گروه هنر و تجربه اكران میشود. بعد در این گروه ركورددار اكران با 9 ماه روی پرده بودن میشود و تماشاگران هم از آن راضی بودند.
فیلم «پرویز» در همین سینمای هنر و تجربه 8 ماه اكران داشت. اینكه چه فیلمهایی قرار است در این رده قرار بگیرند مشخص نیست. یعنی معلوم نشده هنر و تجربه مختص كارهای خاص یا توقیف شده است یا نه، به شكل دلبخواهی یكسری آثار را در این گروه اكران میكنند. برای من خیلی عجیب است كه چطور فیلمی مانند «اعترافات ذهن خطرناك من» كه در جشنواره مورد استقبال قرار میگیرد، در حوزه بینالملل به عنوان فیلم برتر از كارگردانش تقدیر میكنند یا در جشنواره در چندین رشته كاندیدا میشود، سر از سینمای هنر و تجربه درمیآورد. این مساله من بازیگر را گیج میكند. اما خدا را شكر مردم از همین رویه هم استقبال و حمایت میكنند و پشت سینماگران مستقلی را كه به سختی فیلم میسازند خالی نكردهاند.
ادای دین به جای كپی
من این ماجرای قیاس كردن فیلمها را نمیفهمم. اینكه میگویند «اعترافات ذهن خطرناك من» مثلا كپی فیلم «ممنتو» است به نظرم منتفی است یا این را كه بگوییم سیامك صفری شبیه آن بازیگر در آن فیلم بازی كرده اصلا قبول ندارم. بله شكی نیست كه كارگردان یا هر فیلمسازی به سبك و ساختاری علاقه دارد و ممكن است دلش بخواهد به نوعی در لحظاتی از كارش به آن اثر یا سبك ادای دین بكند و آن را در كاری كه انجام میدهد به شكل قصهای كه دوستش دارد بگنجاند؛ اینكه ایرادی ندارد.
دلیلی ندارد چون فیلمی به اسم «ممنتو» یا كارهایی مشابه ساخته شدهاند ما دیگر سراغ آن سوژه نرویم. مثل این است كه بگویند چون یك بار كسی نقش دكتر را بازی كرده پس دیگر نباید نقش دكتر را بازی كرد. به نظرم كارگردان میتواند فضایی را كه دوست دارد با قصه ذهنی خود روایت كند.
گلههای منصفانه لطفا
راستش وقتی بازی در این فیلم به من پیشنهاد شد اصلا مساله كپیكاری در ذهنم نیامد. اتفاقا فقط از كاراكتری كه پیشنهاد شده بود خوشم آمد و با آن ارتباط برقرار كردم و در كل قصه مرا جذب كرد. به نظرم هر نقد یا گلایهای هم اگر هست باید منصفانه گفته شود؛ نه اینكه با الفاظی چون خوشم آمد یا خوشم نیامد كار را تحلیل كرد. حتی اگر حس میكنیم كپی صورت گرفته بیاییم بگوییم آیا كپی خوبی بوده یا نه. بعضی نقدها، نقد نیست كاملا مشخص است كه غرضورزی شخصی است.
نمره 20 برای صبر
یك اعتراف بكنم كه در این چند سال انتظار ویژهتری داشتم اما صورت نگرفت. از این بابت به خودم نمره 20 میدهم كه هول نكردم و زمانی كه واقعا پیشنهادهایی سرازیر شدند با آنكه از هر نظر نیاز داشتم كه كارهایی را بپذیرم اما باز هم صبر كردم. در جشنواره گذشته كه در آن حضور نداشتم، میتوانستم دستكم 4 فیلم را داشته باشم اما نپذیرفتم و بابت این مساله حتی گاهی تب میكردم. اما وقتی كارها پخش شدند خدا را شكر كردم كه نپذیرفتم و دیدم اشتباه نكردهام.
من اول راه سینما نیاز به كارهایی داشتم كه به بهتر شدن من كمك كنند. وقتی تحسینهای جشنواره و واكنش مردم را در جشنواره نسبت به «اعترافات ذهن خطرناك من» دیدم خدا را بسیار شكر كردم كه جواب صبرم را به خوبی گرفتهام.
بازی با چوب و نقاشی
كار و پیشهای به جز بازیگری كه از آن پول دربیاورم ندارم اما كاری كه به اصطلاح پولی نباشد و دلی انجام بدهم، كار با چوب است. خودم را با مجموعه چوبهایم سرگرم میكنم، چوبها را میگیرم و به شكلهایی كه دوست دارم درمیآورم.
راستش در بچگی من هم زیاد نقاشی میكشیدم و خانوادگی نقاشیمان خوب بود اما این یونس بود كه در آن كاملا جلو رفت و حرفهای كار كرد. من هم یك قدم عقبتر از او در نقاشی ایستادم. یك زمان به خودم آمدم كه دیدم در سه راهی فوتبال، بازیگری و نقاشی، سرگرم بازیگری شدهام و آن را انتخاب كردم.
علایق یك بیننده حرفهای فوتبال
این روزها دیگر فوتبال را در حد یك تماشاگر حرفهای دنبال میكنم و زیاد به آن نمیپردازم؛ مگر آنكه برای تفریح و سلامت بازی كنم. به نظرم ورزش برای هر انسانی لازم است و برای بازیگرها به شكل خاصتر چون لازم است برای ایفای نقشهای مختلف بدن آماده و نرمی داشته باشند. من همه به جز فوتبال گاهی به شنا میپردازم.
بزرگ شدن بعد از فوت پدر
اینكه آدم عزیزی را از دست بدهد، تاثیر منفی میگذارد و برای من هم از دست دادن پدرم اتفاق بسیار غمانگیزی بود. اما از نگاهی دیگر یك خودسازی در آدم شكل میگیرد و ریزتر كه میشوی میبینی گاهی اگر اتفاقی تا این حد تلخ و مهم نیفتد ممكن است خیلی طول بكشد تا شما به مرحله بهتری برسید؛ بهتر از نظر پذیرش مسوولیت و نگاه جدی به زندگی. فوت پدرم اتفاقی بود كه آن زمان اصلا انتظارش را هم نداشتم و این باعث شد ناگهان در گودیای قرار بگیرم كه هیچ پیشینه ذهنی دربارهاش نداشتم و نمیدانستم كه چه خواهد شد.
مثل یك جور غافلگیری بود. اما اتفاق افتاد و. . . یك بار با دوستی صحبت میكردم كه آخرین بار زمانی همدیگر را دیدیم كه پدرم فوت نشده بودند. بار دیگری كه او را دیدم یك سال از فوت پدرم گذشته بود. وسط حرفهایش به من گفت عباس چقدر عوض شدی. اول خیلی متوجه نشدم و فكر كردم شاید منظورش تیپ یا فیزیكم است اما بعد گفت انگار بزرگتر شدهای. . . این حرف برایم جالب بود. فكر كه میكردم دیدم بعد از فوت پدرم یك دفعه خیلی بزرگ شدهام و انگار مسوولیتپذیری را بیشتر و بهتر درك میكنم. سخت بود خیلی سخت اما سعی كردم آن بار سنگین را بپذیرم و به دوش بكشم.
تازه داماد و نظرهای تازه
چند ماهی است كه متاهل شدهام و البته همسرم در شاخه دیگری از هنر قدم برمیدارند و معمار هستند. شاید به نوعی ازدواج دومین نقطه عطفی در زندگیام باشد كه مرا بزرگتر هم كرده است و از این اتفاق احساس خوبی دارم. راستش به نظرم علیرغم این تفكر كه جا افتاده بین همكاران كه به قول شما آنهایی كه دم به تله دادهاند با توقف یا كندی پیشرفت كاری روبهرو میشوند اصلا اینطور نیست.
من هم تا یكی، دو سال پیش به همین صورت فكر میكردم اما بعد فرمول نگاهم را در زندگی تغییر دادم. نگاهم این است كه همیشه میشود از شكل دیگری هم به ماجراها نگاه كرد. خواندن چند كتاب باعث شد تا نگرشم نسبت به مسائل عوض شود. به رفقایم و همه كسانی كه این مصاحبه را میخوانند هم توصیه میكنم نگرش خود را نسبت به مسائل عوض كنند؛ نه اینكه حالا الزاما بروند و ازدواج كنند اما یاد بگیرند طور دیگری هم میشود به ماجراها نگاه كرد.
بهترین ملاك در همسرم
درست است كه ازدواج و زن گرفتن یك نوع انتخاب است اما قطعا بسیار متفاوت از خریدن مثلا یك پفك است. چیزی نیست كه بگویی الان خیلی خوب است و بعد بگویی رهایش میكنم و نمیخواهم. برای همین نیاز داشتم تحقیق كنم، فكرم را تغییر بدهم، مطالعه كنم و درست و دقیق تصمیم بگیرم. الان هم میگویم كه انتخابم بسیار درست بوده و همسرم به رغم آنكه در كار ما نیست اما مشوق من است و وضعیت بسیار سخت و عجیب بازیگری را درك میكند. همیشه هم به كارم نگاه كارشناسانه دارد. معتقدم كه او میتواند همیشه یار و یاور من بماند و درك بالایی كه از نوع كارم دارد و زندگی غیرنرمالی كه یك بازیگر ممكن است داشته باشد، مهمترین ملاكی است كه در او دیدم.
ماجرای آن كتاب عجیب
مطالعه همیشه برایم جذاب بود و هست. خواندن كتابهای تكنولوژی فكر، بسیار به تغییر نگاه و افكار من كمك كرد. یكی از دستاوردهای این تغییر نگرش خوب هم نگاهم به مقوله ازدواج بود. شاید اگر چند سال پیش بود و این دیدگاه را نداشتم هنوز در برابر ازدواج ایستادگی میکردم. اخیرا كاری خواندم به نام «چهار اثر» كه به همه پیشنهاد میكنم آن را مطالعه كنند. نویسنده آن «فلورانس اسپاولشین» كه در واقع طی زندگیاش 4 كتاب در حوزه انرژی فكر و خداشناسی نوشته كه بعد از فوتش مجموع آنها را یك مجله به نام 4 اثر منتشر كرد. آشنایی من با این كتاب بسیار جالب بود.
یك روز برای كمك به اسبابكشی یكی از دوستانم رفته بودم كه وقتی وسایل را بردیم و خانه خالی شد، دیدم یك سری خرت و پرت از جمله چند كتاب روی زمین مانده است. از دوستم پرسیدم اینها چیست گفت دیگر لازمشان ندارد و میخواهد آنها را دور بریزد. در میان آن كتابها این كتاب هم بود كه جلد سبز رنگی داشت و مرا جذب كرد؛ آن را برداشتم و ورق زدم. در ابتدا مثل كودكی بودم كه از یك كتاب فقط عكسهایش را سرسری میبیند اما وقتی كمی از آن را خواندم جذبش شدم. حالا هم به نظرم یكی از بهترین هدایایی است كه میتوانید به دوستی بدهید.
لباس پوشیدن بدون حرف و حدیث
همیشه میگویم روی مد و به روز بودن خیلی خوب است اما به شرطی كه مطابق با معیارهای جامعهات باشد. بهتر از روی مد بودن این است كه لباسی را بپوشی كه هم خودت از آن لذت ببری هم مطابق فرهنگ و جامعهات باشد. به هر حال شما در بازیگری خواه یا ناخواه الگوی عدهای میشوید و برای من هم مهم بوده كه پوشش و رفتار قابل قبولی داشته باشم. ضمن آنكه دوست ندارم طوری لباس بپوشم كه انگار مجزا از سایرین هستم. یك پوشش ساده، مرتب و شیك را كه حرف و حدیث نداشته باشد و بیشیله پیله باشد به هر مدی ترجیح میدهم.
هدفم را پیدا کردم
خدا را شكر دیگر مدتهاست انگ كپی بازی و اینكه شبیه فلان بازیگر، كار كردهام از من برداشته شده است. این مسالهای بود كه هنگام پخش سریال «وضعیت سفید» با آن روبهرو شدم اما مصاحبههای خودم و توضیحات آقای نعمتالله آن را رفع كرد؛ ضمن آنكه كارهایم طی چند سال بعد از «وضعیت سفید» ثابت كرد كه اینطور نیست و خیلیها از حرف و ادهای خود برگشتند.
من در آن برهه نیازی ندیدم كه با انكار این مساله تلاش كنم افراد را متقاعد كنم که اشتباه میكنند اما كارهای بعدیام نشان داد كه همان دوستان متوجه شوند بازیهایم كپی شخص خاصی نیست. هدف من در بازیگری اساسا چیز دیگری است. زمانی با آن حرفها و گاه سوالاتی كه در مصاحبهها پاسخ میدادم دچار سردرگمی شدم اما به سرعت هدفم را پیدا كردم و به خود گفتم عباس به خودت شك نكن و راهت را ادامه بده.
اهمیتهای موازیكاری
برای ورود به سینما معیارهایی داشتم؛ از جمله آنكه كارگردانش كیست، چقدر مولف است یا چه هدفی از ساخت كارش دارد و چقدر با حیطه فعالیتش آشنایی دارد یا كارهای قبلیاش چه بودهاند. بعد از آن نوع قصه و روایتش همیشه مهم بوده است. البته همه اینها به یك اندازه برایم اهمیت دارند. خود نقش هم خارج از وجب كردن طول و حجمش باید برایم اثرگذار باشد و اینكه بدانم چقدر جای كار دارد.