در ادامه مجموعه اسم های دختر ، اسم دختر با حرف ب را در وبسایت گهر برای شما تهیه کردیم .
اسم دختر با حرف ب
بهاررخ : آن که چهرهای زیبا و شاداب چون بهار دارد.
بهارگل : گلی که در بهار میروید.
بهارناز : موجب فخر و نازش بهار
بهارین : منسوب به بهار، بهاری
بهامین : (دخترانه و پسرانه) به ضم ب، فصل بهار، بهار
بهانه : دلیل، علت
بهاور : گرانبها، پر ارزش، مرکب از بها (ارزش) + پسوند دارندگی
به خاتون : بهترین بانو
بِهدخت : (به + دخت = دختر)، دختر نیک و خوب.
بهرخ : خوشگل و نیک منظر.
بهرو : نیکو چهره
بِهسا : (به + سا (پسوند شباهت))، نیک چون خوبان و نیکان.
بهشت : در ادیان جایی بسیار سرسبز و خرّم
بهشته : منسوب به بهشت؛ (به مجاز) زیبا رو.
بِهشید : تابناک و دارای فروغ و روشنایی.
بهگل : مرکب از به (زیباتر) + گل
بهتا : مرکب از به (بهتر، خوبتر) + تا (یار، همتا)
بهدیس : مانند به (به میوهای خوش عطر و بو)
بهرامه : ابریشم، بیدمشک
بهرانه : مرکب از بهر (فایده، سود) + انه (پسوند نسبت)
بهرو : خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره
بهروزه : خوشبخت، سعادتمند، نام همسر شاه اسماعیل صفوی
بهکامه : مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو)
بهمن دخت : دختری که در بهمن به دنیا آمده، دختر بهمن
بهناز : مرکب از به (زیباتر، خوبتر) + ناز (کرشمه، غمزه)
بهنواز : مهربانترین فرد، دختر مهربان،
بهنوش ; مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)
بهین : مرکب از بهین (بهترین) + آفرین (آفریننده)
بهین بانو : مرکب از بهین (بهترین) + بانو
بهین دخت : مرکب از بهین (بهترین) + دخت (دختر) نام دختر ایرانی
به نگار : خوب چهره، نیکو صورت
بهینه : بهترین، خوبترین
بِهی : خوبی، نیکی، نیکویی؛ تندرستی، سلامت؛ نیکبختی، سعادت
بیتا : بیمانند، بیهمتا، یکتا
بیدخت ; نام ستاره زهره
بیدگل : نام شهری از بخش آران شهرستان کاشان
بینا : آن که توانایی پیشبینی و سنجش درستِ امور را دارد، بصیر؛ آن که میتواند ببیند.
اسم دختر کردی با حرف ب
باوان : خانهی پدری؛ جگر گوشه و عزیز
بیریوان : شیردوش، زن یا دختری که در شیردوشگاه شیر گوسفندان را میدوشد.
بیژه : ویژه، خالص
باروشه : بادبزن
بالین : کمکی دیوار و ستون، چوبی که پشت در نهند، کلون
بانواز : باخبر ساختن مردم با صدای بلند
بریا : واژه ایکاش
بریار : قرار، عهد
بیکژ : هموار، صاف
بلواژ : آبگینه
اسم دختر عربی با حرف ب
باقیه ; (مؤنث باقی)، عمل صالح؛ آن که یا آنچه وجود دارد، موجود؛ پاینده، پایدار
باهِره : (مؤنث باهر)، باهر، درخشان، تابان.
بتول : کسی که از دنیا منقطع شده است و به خدا پیوسته است؛ زن بریده از دنیا برای خدا؛ لقب حضرت فاطمه(ع).
بَدرالزمان : ماه زمانه، ماه روی روزگار؛ (به مجاز) زیباروی زمانه
بَدری : بارانی که پیش از زمستان ببارد، بارانی که پیش از سرما بیاید؛ بدر بودن، ماه تمام و دو هفته بودن، حالت ماه دو هفته.
بدریه : منسوب به بدر (بدر = ماهی که به صورت دایرهی کامل دیده میشود، ماه شب چهاردهم، (به مجاز) ماه مانند و زیبارو.
بَدیعه : مؤنث بدیع
بَرکت : فراوانی و بسیاری و رونق؛ خجستگی، یمن، مبارك بودن؛ نعمت های موجود در طبیعت، چنان که نان.
بُشری (بشرا) : بشارت، مژده، مژدگانی؛ از واژههای قرآنی
بَصیرا : منسوب به بصیر؛ منتسب به دانایی؛ (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشد.
بَصیرت : بینایی؛ (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی؛ (در تصوف) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در مییابد.
بِشارت : خبر خوش، مژده، مژده دادن، مژده آوردن؛ (در ادبیات عرفانی) بشارت به وصل حبیب به سوی حبیب است.
بِنتالهدی : دختر هدایت شده
بهجت : شادمانی، نشاط
بِهیه : تابان، روشن؛ فاخر، شکوهمند
بینظیر : بیمانند، بیهمتا
بلورین : (معرب ـ فارسی) بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور، (به مجاز) شفاف و درخشان مانند بلور
اسم دختر ترکی با حرف ب
بالی ; (بال= عسل + ی (پسوند نسبت))، عسلی
بارلی : بار(فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند
بی بی گل : بی بی (ترکی) + گل (فارسی)، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده
بی بی ماه : بی بی (ترکی) + ماه (فارسی)
بی بی ناز : بی بی (ترکی) + ناز (فارسی)
بیگم : خانم، بانو، خاتون، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها میآید و نام جدید میسازد مانند فاطمه بیگم، عنوان زنان منسوب به خانوادههای سلطنتی و بزرگان
دیگر اسامی
باستیان : بردبار ، شکیبا
بانو : خانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانو گشسب : نام دختر رستم زال ، زن گیو و مادر بیژن
بردبار : شکیبا، با حوصله
برسومه : برسم، شاخههای گیاه
برنا : جوان ، خوش اندام
برومند : خوش قامت،نام مادر بابک خرمدین
بلوت : درخت سودبخش
بنفشه : نام گلی است
به آفرید : نام دختر کی گشتاسب
به نگار : خوب چهره، نیکو صورت
بهآفرین : نیک آفریده شده
بهار : نخستین فصل سال
بهاره : از آن بهار
بهدخت : نیک ترین دوشیزه
بهرخ : نیک چهره
بهرو : نیکو چهره
بهشت : پردیس، بهترین
بهگل : نیکوترین گل
بهناز : از نام های برگزیده
بهنوش : نیکوترین نوشیدنی
بهین : بهترین ، نیکوترین
بوته : گیاه، ساقه جوان
بوختار : از نام های برگزیده
بوستان : باغ پر گل
بی تا : یکتا، بیمانند
بیدار : هشیار و سرزنده
بینا : روشن، دل آگاه
برسین: دختر داریوش سوم که اسکندر با او ازدواج کرد
بهنوش: خوش مشرب – مطبوع – دلپذیر
بهشید: نامی ایرانی به معنی بهترین روشنایی
بیتا: زیبا و خوش چهره
برسین: زن ایرانی اسکندر گجستک
بینا: دانا و بیننده
دینا: نامی ایرانی