موسوی، سیدعبدالجواد – درباره شهید مطهری
من نباید بنویسم. کسانی باید بنویسند که
اهلیت این کار را دارند. قرار هم همین بود اما
متاسفانه آن که اهلیت دارد یا گرفتار است یا
نمینویسد.
این است که طبق معمول بار سنگین این وظیفه دشوار باز هم بر شانههای نحیف بنده کمترین میافتد. چه میتوان کرد؟ فعلاً که هیچ. فرمود:
بیدل من از وجود و عدم کردم انتخاب
بی اختیار مردن و ناچار زیستن
در شرایط کنونی «انتخاب» ما چیزی از جنس انتخاب حضرت بیدل است. بنده بیاختیار مینویسم و شما هم به ناچار میخوانید. عرضم به حضور مبارکتان آثار شیخ شهید بسیارند و متنوع که هر کدام ار آنها میتواند محل بحث و چند و چون فراوانی باشد. متاسفانه سیاستزدگی چندان شئون فردی و اجتماعی ما را تحت تاثیر خود قرار داده که فرصت سخن گفتن بیغرض و مرض از آثار ایشان هنوز فراهم نیامده است، با این حال بنده معتقدم اگر قصد و غرض آموختن باشد آثار شیخ شهید هنوز هم میتواند محل رجوع باشد. بگذریم. آنچه من میخواهم بگویم بیارتباط با فضای غالب رسانهای و فرهنگی ما نیست. در هفتههای گذشته یکی، دو فیلم بر پرده سینماهای کشور به نمایش درآمد که ظاهراً به مذاق برخی دوستان ارزشمدار ما خوش نیامد. این بد آمدن البته فقط در ذهن و ضمیر دوستان محبوس نماند، کار به تظاهرات خیابانی و بیانیههای تهدیدآمیز هم کشیده شد. فیلمسازان مورد نظر هم به چیرهایی متهم شدند که مسلمان نشنود، کافر مبیناد. از آن دوستان انتظاری جز این نمیرفت. آنان سالهاست چنین روشی را برای مبارزه با هر آنچه نمیپسندند اتخاذ کردهاند. نام آن را هم گذاشتهاند امر به معروف و نهی از منکر. هر چه هم منتقدان و دلسوزان گفتند و نوشتند که امر به معروف و نهی از منکر مستلزم شرایط ویژهای است و مراتب و مقدمات خاص خودش را دارد دوستان گوششان بدهکار نبود که نبود. همان طور که گفتم از آن دوستان انتظاری جز این نمیرفت و نمیرود. اما آیا از بزرگترها که لباس شیخ شهید بر تن دارند و دعوی تاسی از آن زندهیاد را، نباید انتظاری جز این داشت؟ الحمدلله در زمان حیات آقای مطهری اتفاقاتی از این دست هم افتاده بود. میتوان با رجوع به واکنشهای آقای مطهری به آن وقایع درباره این موضوع قضاوتی روشن و صریح داشت.
در زمان حیات آقای مطهری فیلمی ساخته شد به نام «محلل»؛ فیلمی که صریح و آشکار موازین شرعی را دستمایه طنز و تمسخر قرار داده بود. آقای مطهری نه حکم تکفیر فیلمساز را صادر کرد و نه نیروهای مذهبی را علیه فیلم و کارگردان شوراند. کما اینکه اگر چنین میکرد کسی بر او خرده نمیگرفت. فضای ضدرژیم سالهای قبل از انقلاب توجیه خوبی میتوانست باشد برای عمل انقلابی آقای مطهری. اما آقای مطهری نه تنها چنین نکرد، بلکه نقدی منصفانه و مستدل و منطقی درباره فیلم نوشت. یادداشتش را هم در نشریات انقلابی و مذهبی چاپ نکرد. سپرد به نشریه «زن روز» .لازم به توضیح نیست که آن نشریه در سالهای قبل از انقلاب با چه شکل و شمایلی منتشر میشد و روی جلدش مزین به چه تصاویری بود. ممکن است بگویید شرایط قبل و بعد از انقلاب کاملاً با هم متفاوت است. حرفتان را میپذیرم. البته بنده غیبدان و پیشگو نیستم و نمیتوانم بگویم ایشان اگر در قید حیات بودند در چنین مواقعی چه واکنشی نشان میدادند. اما به ضرس قاطع میتوان گفت حتی اگر از تریبونی رسمی به تقبیح فیلم میپرداخت، حتماً قبل از آن فیلم را میدید. یعنی اگر قضاوتی هم درباره فیلم میکرد، آن قضاوت بر اساس درک و دریافت شخص ایشان بود؛ نه تحت تاثیر القای دیگران. متاسفانه این روزها کسانی که به فیلم و فیلمساز میتازند و حکم تکفیر و تسفیق دیگران را صادر میکنند تنها به شنیدهها اکتفا میکنند و زحمت یک ساعت و نیم فیلم دیدن را هم بر خود هموار نمیکنند. حدیث و آیه روایت کردن، آن هم از سوی اراذلی چون من خظاب به پیرانی که قرار است حافظ شریف مصطفوی و طریقت مرتضوی باشند، خیلی خندهدار است اما به قول شاعر:
آری! جوان را پیری نشاید
اما نه وقتی پیران جوانند
اگر پیران شأن و مقام پیر را حفظ میکردند لازم نبود لاابالی و خامی چون من در مقام وعظ و نصیحت برآید. متاسفانه روزگار باژگونی است و لاجرم در این روزگار من میشوم ناقل حدیث جاودانی قسیم جنت و نار، اسدالله غالب حیدر کرار. آقا امیرالمومنین علی علیهالسلام روحی له الفداء میفرماید: میان حق و باطل چهار انگشت فاصله است. هنگامی که شخصی از مراد و منظورشان پرسید، حضرت چهار انگشت مبارکشان را میان گوش و چشم گذاشت و فرمود: باطل یعنی اینکه بگویی شنیدم و حق یعنی اینکه بگویی دیدم. آن وقت با وجود چنین سخن صریح و روشنی بزرگواری پس از آنکه بدترین اتهامهای موجود را متوجه یک کارگردان بختبرگشته میکند با اعتماد به نفس کامل میگوید: البته من فیلم را ندیدم، شنیدم که چنین میگویند و چنان! آیا واعظ محترم سخن مولای متقیان را نشنیده است.
بیشک و گمان شنیده است اما سیاستزدگی که دایرمدار زندگی ما ایرانیان شده است فرصتی برای تامل و درنگ باقی نمیگذارد. آنقدر گستاخ نشدهام که مدعیان را به اسلام و کلام ائمه اطهار حواله دهم. من خود بیش از همه به وعظ و نصیحت محتاجم اما اگر رجوع به ساحت قدس ایزدیان و آسمانیان دشوار است و گاه حتی میتوان گفت محال، از آموزگاران نخستین انقلاب و نظام که میتوان آموخت. اگر قرار باشد در ذیل نظام جمهوری اسلامی و در مقام مبلغ یک حکومت دینی نه به آموزههای چهرههای تابناک دین اسلام توجه داشته باشیم و نه به سرآمدان نظام، دیگر چگونه میتوانیم مدعی مسلمانی و انقلابیگری باشیم؟ معلم شهید شیخ مرتضی مطهری در پاسخ به احمد شاملو که سعی کرده بود از حافظ شیرازی چهرهای لائیک و ضدمذهب ترسیم کند، «تماشاگه راز» را عرضه کرد و در قالب سخنرانی و نقد و کتاب در مقام پاسخگویی برآمد. کدام یک از مدعیان امروزین پیروی از آن بزرگوار در مقابل آنچه آن را تهاجم فرهنگی مینامند به چنین رفتارهایی متوسل شدهاند؟ دقت کنید که بحث بر سر درست یا نادرست بودن آرای شهید مطهری درباره حافظ شیرازی نیست که اگر پای تضارب آرا و تعاطی افکار باشد حرف و سخن در این باره بسیار است. من فقط از شیوه حسنهای سخن میگویم که این روزها منسوخ شده است؛ شیوهای که بیش از همه توسط مدعیان دینمداری و ارزشمداری نادیده گرفته میشود. این روزها جامعه ما بیش از هر وقت دیگری نیازمند متفکران شجاع، شریف و منصفی است که بدون حب و بغض درباره فرهنگ و هنر و ادب و سیاست و اخلاق سخن بگویند و بار دیگر یاد و خاطره بزرگوارانی همچون مرتضی مطهری را در ذهن و ضمیر ما زنده نگه دارند. ایدون باد!
توضيح ضروري:اين يادداشت در شماره ششم کتاب هفته نگاه پنجشنبه منتشرشده.
گرداوری : گروه فرهنگ و هنر گهر
منبع : خبر آنلاین