مصاحبه و بیوگرافی نگار جواهریان بازیگر

تاريخ : 29 شهریور

در این بخش مطلب جدیدی برای شما عزیزان تهیه و تنظیم کرده ایم که دعوت می کنیم تا پایان ما را همراهی کنید.

عنوان مطلب جدیدی که در این قسمت از سایت گهر به آن می پردازیم:

مصاحبه و بیوگرافی نگار جواهریان بازیگر

مصاحبه و بیوگرافی نگار جواهریان بازیگر, پورتال خبری فرهنگی گهر

زندگینامه نگار جواهریان

زمینه فعالیت : سینما، تلویزیون و تئاتر
تولد :  ۲۲ دی ۱۳۶۱- تهران
محل زندگی : تهران
ملیت : ایرانی
پیشه :  هنرپیشه
سال‌های فعالیت : از ۱۳۸۰ تاکنون

 

نگار جواهریان (متولد ۲۲ دی ۱۳۶۱ در تهران) هنرپیشه سینما، تلویزیون و تئاتر ایران است. او در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت جایزه سیمرغ بلورین در رشته بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم طلا و مس شد. وی در چهاردهمین جشن خانه سینما نیز برای فیلم طلا و مس تندیس بهترین بازیگر زن نقش اول را دریافت کرد. وی در فیلم کمپ ایکس ری (۲۰۱۴) یه جای كریستین استوارت حرف زده است.

 

هر وقت نگار جواهريان اسم بازيگري را مي‌آورد مي‌تواني يك برق ذوق‌زدگي را در نگاهش پيدا كني، همان برقي كه وادارش مي‌كند بدون پشتوانه ازسال ۷۶ تا همين حالا به يك اتفاق در سينماي خودش فكر كند.

گفت‌وگو با نگار جواهريان

‌در عرصه بازيگري چه تعريفي براي نگار جواهريان قايل مي‌شويد؟
نگار جواهريان: اين سوال شايد شبيه اين باشد كه از من بپرسي چه شكلي هستم؛ اصولا تصويري كه آدم از خودش دارد كمي مخدوش است. انگار چشمم را ببندم و قيافه‌ام را تصور كنم، هميشه اين تصوير مخدوش است. اين تصوير همراه مي‌شود با خاطرات و مجموعه‌اي از نشانه‌ها، غم و شادي‌هايي كه در زندگي فرد تاثير گذاشته است. بنابراين راجع به كار هم اين طور است؛ من واقعا نمي‌توانم تعريفي از نگار جواهريان در بازيگري قايل شوم. اگر بخواهم تعريفي براي اين اسم و فاميل داشته باشم شفاف نيست چون با همه چيزهايي كه از كودكي تا الا ن همراهم بوده قاطي شده است.
به خصوص از ۱۴-۱۳سالگي كه من به مدرسه هنر و ادبيات كودكان و نوجوانان رفتم و اين حرفه را يادگرفتم. ۱۵سالگي هم با رفتن روي سن تئاتر شهر كار حرفه‌اي خودم را شروع كردم. بنابراين همه اينها مثل يك فيلم از جلوي چشمم رد مي‌شود. فريم به فريم تمام اين سال‌ها جلوي چشمم مي‌آيد و نمي‌شود درباره آن يك جمله گفت.

در دو، سه سال گذشته با اينكه همان روند سابق را طي كرديد، بيشتر ديده شديد، به نظرتان چطور اين اتفاق افتاده است؟
بخشي از آن به شرايطي كه در اختيار شما قرار داده مي‌شود بر مي‌گردد در حالي كه من همان راه را مي‌روم. از سال ۷۷ كه كارم را شروع كردم، تا الان همان راه را رفته‌ام؛ حساسيت‌هايم همان‌هاست كه بود، هدف و معيارهايم تغيير نكرده، لذت‌هايم همين‌طور؛ اما روزهايي پيش مي‌آيد كه به تو فرصت ديده شدن داده مي‌شود كه البته براي اين اتفاق بايد خيلي چيزها كنار هم قرار بگيرد.

مثلا نقشي در فيلمنامه‌اي به تو فرصت مي‌دهد كه هر آنچه آرام‌آرام در طي سال‌ها به دست آورده‌اي، كنار هم قرار بگيرد و اتفاق خوبي شكل بگيرد. هميشه در فيلمنامه‌ها نقش‌هايي هستند كه بايد ديده شوند؛ يعني همه عناصر فيلمنامه در جهتي است كه آن نقش ديده شود، بعد آن فيلمنامه به دست گروه و كارگرداني قرار بگيرد كه مسير تو را مي‌روند و بعد آن فيلم در زماني نمايش داده شود كه ديده بشود. شايد بايد برگرديم به طلا و مس. نقشي كه در طلا و مس بود، طوري بود كه اگر تو كمي كارت را بلد باشي و كار و هدفت جدي باشد، بايد بتواني از پسش بر بيايي و بايد ديده شوي. منظورم اين نيست كه بايد تشويق مي‌شد، ولي مي‌شد حدس زد كه پتانسيل ديده شدن را دارد. مي‌خواهم بگويم كه اتفاقا وقتي داشتم طلا و مس را در زمستان ۸۷ بازي مي‌كردم، واقعا به اينها فكر نمي‌كردم. چون ساليان سال بود كه مشغول كار بودم و ديگر به اين فكر نمي‌كردم كه اين نقشي است كه قرار است با آن ديده شوم.

نمي‌گويم كه نااميد بودم، مي‌گویم كه من دارم راه خودم را مي‌روم و ديگر به نتيجه فكر نمي‌كنم. البته از خدايم بود كه ديده شود ولي اگر هم نشد من نمي‌توانم اين راه را ول كنم. حداقل از ۱۳سالگي كه درگيرش شدم، ديگر نمي‌توانم فكر كنم روزي ولش مي‌كنم. بنابراين در زمان فيلمبرداري طلا و مس به اين فكر نمي‌كردم كه سال بعد قرار است اين فيلم در يك جو رقابتي نمايش داده شود و جايزه هم بگيرد، يا حتي تاثيرش روي تماشاگر‌ها چقدر خواهد بود. آن موقع درگير اين بودم كه ام.اس چيست، همسر يك روحاني بودن چه دغدغه‌هايي دارد و جايي براي فكر كردن به اين نتيجه‌ها نبود. بعد هم من عموما اين طور هستم كه در زمان كار خيلي به اين چيزها فكر نمي‌كنم چون مسير برايم مهم است البته نگراني‌هايم در لحظه بسيار زياد است.

‌حتما خيلي مهم نيست كه نقش اول را بازي كنيد؟
نه نيست. برايم در نقش اين مهم است كه درگيرم كند، حتي اگر يك سكانس يا يك پلان باشد. مثلا نقش رويا، نونهالي در خانه‌اي روي آب فقط دو سكانس بود ولي ببينيد چقدر اين نقش به يادماندني و تاثيرگذار بود. يك باري را در خودش دارد كه مي‌تواند تو را زير و رو كند. البته اين را هم نمي‌شود فراموش كرد كه در سينماي ما خيلي كم پيش مي‌آيد كه نقش‌هاي كوچك يك باري را جابه‌جا كنند. اين يك اتفاق خيلي ايده‌آل است. نقش‌هاي كوچك اين روزها براي ديده شدن نقش يك ساخته مي‌شوند. شايد براي همين است كه براي آدم‌ها نقش يك جذاب است، مسلما براي من هم هست ولي نه آنقدر كه بخواهم فقط آن را بازي كنم. خيلي وقت‌ها بوده كه نقش‌هاي كوتاه را در كنار نقش يك گذاشته‌ام و آن را ترجيح داده‌ام.

‌نگار جواهريان ستاره است يا قرار است ستاره بشود؟
ستاره يعني چه؟ من اگر بخواهم در سينماي بعد از انقلاب چند تا ستاره بشمارم، به نظرم يك نفر است و آن هديه تهراني است و من جز او به كس ديگري ستاره نمي‌گويم. دليلش هم اين است كه به نظرم ستاره يعني كسي كه نشود در هر ژانري از خبرهاي داغش گذشت؛ او يك آيكون است و لزوما فقط بازيگري نيست. به نظرم هديه تهراني يك ستاره است، چون حتي با اينكه چند سالي است كار نمي‌كند، اما هنوز خبرساز است و كارنامه كاري او هم بسيار درخشان است. او مي‌تواند تبديل به شمايلي شود كه حتي بعد از چند سال كار نكردن بتواند تيتر يك روزنامه‌ها شود. بازيگرها مي‌توانند زندگي خصوصي جذابي نداشته باشند، اما هر حركتي از ستاره بايد جذاب باشد. ستاره يعني اين. حالا بيا ستاره را از بازيگر جدا كنيم، يك بازيگر مي‌تواند هيچ كدام از اينها را نداشته باشد، چون بازيگري يك راه است. بنابراين من ستاره كه قطعا نيستم و فكر نمي‌كنم كه هيچ وقت هم بشوم. البته هرگز هم چنين چيزي در ذهن من نبوده است. ستاره بودن خيلي جذاب است اما من ستاره نيستم. من به چيزهاي ديگري فكر كرده‌ام. چيزهاي ديگري پارامتر من بوده است و آن راه ستاره شدن را نرفته‌ام.

اگر چنين هدفي داشتم بايد درباره آن فكر مي‌كردم و اصلا راهم عوض مي‌شد. تو زمانی نقشي را در فيلمي بازي مي‌كني كه مي‌داني ديده نمي‌شود ولي نقش درخشاني است.

‌اصلا سينماي ايران، قابليت ستاره‌پروري دارد؟
شايد نمي‌خواهد كه داشته باشد. شايد در عرصه‌هايي مثل فوتبال و سياست موقعيت ستاره شدن بيشتر باشد. به نظرم در سينما اين موقعيت نيست اما در سطح سينمايي خودمان بعد از انقلاب هديه تهراني را داريم و قبل از انقلاب فردين. البته اين مشكلات فقط از سينما ناشي نمي‌شود از بحث اعتقادي و فرهنگي بگير و…

‌خودتان را بازيگر تئاتر مي‌دانيد يا سينما يا اصلا تفكيك نمي‌كنيد و مي‌گوييد بازيگرهستيد؟
خود به خود كه تفكيك وجود دارد. بالاخره دو رسانه متفاوت است، ولي شايد من خودم را بازيگر مي‌دانم، با اينكه خودم در دلم وابستگي ديگري به تئاتر دارم، مثل بچه‌اي كه خانه پدري‌اش را دوست دارد. به نظرم تئاتر براي كساني كه از تئاتر شروع كرده‌اند احساس امنيت مي‌دهد. با اينكه در تئاتر بايد بيشتر از اين مايه بگذارم، هنوز به آن نقطه‌اي كه مي‌خواهم نرسيدم، نمي‌گويم در سينما رسيده‌ام، اما در تئاتر هنوز به آن پله‌اي كه براي خودم در نظر گرفته‌ام نرسيده‌ام. در تئاتر كارهاي ويژه‌اي هم دارم مثل «۱۷ دي كجا بودي» كار اميركوهستاني، اما هنوز حسم ارضا نشده است.

‌شايد بتوان گفت در بين ديگر هم سن و سال‌هايتان پشتوانه‌اي در سينما نداشته‌ايد با اين وجود به آنچه خواسته‌اید رسيده‌ايد. با توجه به باند بازي و وجود مافياي سينمايي براي هم سن و سال‌هايتان كه شرايط شما را دارند اصلا بدون باج دادن راه پيشرفت وجود دارد؟

مخاطب عام كه از اين چيزها خبر ندارد ولي اين ماجرا يك نقطه امني براي من در تمام اين سال‌هاست. شايد براي همين باشد كه من نمي‌توانم بازيگري را ول كنم. اين نقطه امن است و اين خيلي سخت است، بايد در اين شرايط خيلي پوست كلفت بود. بايد خيلي‌خيلي عشق به اين كار وجود داشته باشد و روزبه‌روز مثل سنگي كه آب از روي آن رد مي‌شود و آن را تغيير مي‌دهد، توانايي پذيرش اين تغيير را داشته باشد. و در عين حال صبور هم بود، درست مثل سنگ. من خودم شايد دوست نداشته باشم بگويم كه در اين مساله مدعي هستم، اما مي‌توانم بگويم كه ديده‌ام و چنين شرايطي را هم تجربه كرده‌ام ولي اين بي‌پناهي از آدم چيزي مي‌سازد و در راهي كه مي‌رود كمك مي‌كند.

درست مثل بچه‌اي كه قرار است راه برود و بايد زمين بخورد. من با اطمينان مي‌گويم بدون هيچ كمك و پشتيباني، اما با عشق و ايمان و كار زياد مي‌شود جلو رفت و قطعا مي‌تواني روي يك نقطه خوب بايستي.

‌آن اتفاقي كه مي‌خواستيد در سينما برايتان افتاده است؟
جواب دادن به اين سوال خيلي سخت است. مثل اين است كه من از تو بپرسم به آن چيزي كه در زندگيت خواسته‌اي رسيده‌ای؟ درست مثل سوال اول مي‌گويم من اين راه را دوست دارم. همين جاده‌اي كه معلوم نيست انتهايش كجاست جايي در جاده، دشتی خوشگل مي‌بيني، بعد به خرابه مي‌رسي و تو نمي‌داني قرار است به كجا برسي. زندگي هم همين شكل است و تو نمي‌داني يك ماه بعد قرار است چه اتفاقي برايت بيفتد اما مهم، راه است و من اين راه را دوست دارم.

ازدواج نگار جواهریان و رامبد جوان

مراسم ازدواج رامبد جوان، مجری برنامه خندوانه و نگار جواهریان، بازیگر فیلم‌هایی چون طلا و مس و این جا بدون من، در کشور یونان برگزار شده است. چند سینماگر، از جمله حاضران در این مراسم بوده‌اند.

فیلم شناسی نگار جواهریان

 سینما

سالفیلمکارگردانیادداشت
۱۳۹۴بیا با منشهاب حسینی
۱۳۹۴نگاررامبد جوان
۱۳۹۳اعترافات ذهن خطرناک منهومن سیدی
۱۳۹۳قندون جهیزیهعلی ملاقلی‌پور
۱۳۹۳پریدن از ارتفاع کمحامد رجبی
۱۳۹۲ملبورننیما جاویدی
۱۳۹۱حوض نقاشیمازیار میری
۱۳۹۱آشغال‌های دوست داشتنیمحسن امیریوسفی
۱۳۹۰قصه‌هارخشان بنی اعتماد
۱۳۹۰بی خود و بی جهتعبدالرضا کاهانی
۱۳۸۹اینجا بدون منبهرام توکلی
۱۳۸۹یه حبه قندرضا میرکریمی
۱۳۸۸هیچعبدالرضا کاهانی
۱۳۸۷طلا و مسهمایون اسعدیان
۱۳۸۷شبانه روزامید بنکدار و کیوان علیمحمدی
۱۳۸۷کتاب قانونمازیار میری
۱۳۸۶تنها دو بار زندگی می‌کنیمبهنام بهزادی
۱۳۸۶صد سال به این سال‌هاسامان مقدم
۱۳۸۶جعبه موسیقیفرزاد مؤتمن
۱۳۸۵نسل جادوییایرج کریمی
۱۳۸۴پابرهنه در بهشتبهرام توکلی
۱۳۸۳خوابگاه دخترانمحمدحسین لطیفی
۱۳۸۲چند تار موایرج کریمی
۱۳۸۲قدمگاهمحمدمهدی عسگرپور
۱۳۸۰من، ترانه ۱۵ سال دارمرسول صدرعاملی

 

 گروه صحنه و لباس

سالفیلمکارگردانیادداشت
۱۳۸۳گیلانهرخشان بنی‌اعتماددر گروه صحنه و لباس

 

 مجموعه تلویزیونی

سالمجموعهکارگردانیادداشت
۱۳۹۳کلاه قرمزی ۹۳ایرج طهماسبمهمان برنامه
۱۳۹۰کلاه قرمزی ۹۰ایرج طهماسبمهمان برنامه
۱۳۸۵زیر تیغ (مجموعه تلویزیونی)محمدرضا هنرمند
۱۳۸۲این راهش نیست (مجموعه تلویزیونی)نوید میهن دوست

 

 فیلم تلویزیونی و شبکه خانگی

سالتله فیلمکارگردانیادداشت
۱۳۸۹ستاره‌های سوختهسیروس الوند
۱۳۸۹همین یک ساعت پیشسینا آذینفیلم کوتاه

 

 

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید

گـهـر در شبکه هاي اجتماعي