زندگی خصوصی حمید گودرزی / عکس

بازیگری که بعد از درخشش در سریال “مسافری از هند” خیلیها روی آینده روشن و اقبال بلندش در سینما و تلویزیون شرط میبستند.

اما به جز حضور در فیلم مجنون لیلی، اتفاق دیگری نیفتاد.

اینکه بخت با او یار نبوده یا هر دلیل دیگری چیزهایی نیست که بخواهیم حالا موشکافیشان کنیم.

او دوباره با سریال “زمانه” برگشته تا یک تلنگر دیگر برای همه آنهایی باشد که در تمام این سالها حمید گودرزی و بازیهایش را دنبال کردهاند.

یک بهانه خوب برای گپ و گفت با بازیگری که بیشتر از هرچیز دیگری اینبار از زندگی شخصی و روحیاتش میگوید.

چیزهایی که شاید تا حالا از زبان او نشنیده بودید.

زندگی خصوصی حمید گودرزی / عکس

 

زندگی خصوصی حمید گودرزی / عکس

 

زندگی خصوصی حمید گودرزی / عکس 

چند سال است که بازیگری را شروع کردی؟

از سال 74 با سریال “دانی و من”

چند وقت است که ازدواج کردی؟

7سال است.

شنیدهایم که حمید گودرزی زنذلیل است؟

بله (میخندد).

از شوخی گذشته چقدر از خانمت حساب میبری؟

به هر حال وقتی متاهل میشوی و ازدواج میکنی، باید از همسرت حساب ببری.

بالاخره زندگیات شده است “ما” و دیگر “من” وجود ندارد.

من کوچکتر از آن هستم که بخواهم نصیحت کنم اما فکر میکنم ما جوانها باید حد وسط را داشته باشیم تا زندگی مشترکمان ادامهدار و بنیان آن محکم شود.

فکر میکنم باید توقعهای بیجا را در زندگی مشترک دور کرد.

یعنی معتقدی تقسیم کردن زندگی بین زن و شوهر به نفع آنهاست؟

بله.

به نظرم زن و شوهر در زندگی مشترک باید توانمندیهای یکدیگر را بشناسند و نسبت به آن توانمندیها از هم انتظار داشته باشند.

این مسئله باعث میشود، زندگیها دوام پیدا کند.

مردم نقش منفی را تف و لعنت میکنند

به نظر میآید جدیدا به ژانر طنز علاقه پیدا کردهای آیا میخواهی در این ژانر بازی را ادامه دهی؟

برای من فرقی نمیکند در چه ژانری بازی کنم؛ چه کمدی، چه ملودرام.

اما فقط نقش مثبت بازی میکنم.

در کل بازی در نقش منفی را نمیپذیرم چون مردم کاراکترهای منفی را دوست ندارند.

یعنی تا بهحال نقش منفی بازی نکردی؟

نه خدا را شکر.

فقط در سریال “مسافری از هند” نقشم کمی منفی به نظر میرسید اما در نهایت آن نقش را تبدیل به جوان متعصبی کردم که روی خانوادهاش تعصب دارد.

در مملکت ما اینطور جا افتاده است که اگر کسی نقش منفی بازی کند، مردم تا آخر کار، او را نفرین میکنند.

خود من هم همینطور هستم از دست نقش منفیها حرص میخورم به خصوص وقتی که بازیگر، آن نقش را خوب بازی نکرده باشد.

یادم میآید در یک فیلم از گاوصندوق پدرم دزدی کردم، چشمتان روز بد نبیند از فردای آن روز هر کسی من را میدید میگفت، آقای گودرزی از شما بعید بود (میخندد).

ماجرای بازی تو در سریال “قلب یخی” چه بود؟ چرا یکدفعه از فیلم حذف شدی؟

وقتی در سریال “قلب یخی” شروع به بازی کردم، متوجه شدم بعضی از دوستان قصد دارند از من سوءاستفادههایی کنند که این مسئله منجر به بههمخوردن رابطه من با آنها و ایجاد دعوا و مشکل شد.

همین مشکل باعث شد داستان سریال را تغییر دهند و زودهنگام در سریال کشته شوم.

اگر دقت کنید این سریال تنها کاری است که من یکدفعه از آن حذف میشوم (میخندد).ناگفته نماند منشا بیشتر مشکلات من با آن گروه، مشکلات مالی بود.

به هر حال کار کردن و رفاقت دوطرفه است اما انگار در مورد آن رابطه این اتفاق نیفتاد.

به من گفتند، نه تنها دستمزدت را پرداخت نمیکنیم بلکه تو را میکشیم، دیگران هم حرف اضافه بزنند آنها را هم میکشیم (البته در سریال) خلاصه این مسائل تمام شد.

سری دوم “قلب یخی” ساخته شد.

من دیدم دوباره عکس من روی پوستر فیلم هست.

من از همین جا اعلام میکنم من در قلب یخی دوم بازی نکرده ام و هرگونه عکس و اسمی که در این سریال از من زده شده است به دلیل فروش سیدیهایشان است.

این کار فرهنگی نیست.

روی جلد سیدی عکسی باشد که داخل پکیج، خبری از آن فرد نیست.

ما اگر مدعی هستیم کار فرهنگی انجام میدهیم و به هنرمندانمان ارزش میگذاریم نباید این کار را انجام دهیم.

 
دستان شکیبایی را بوسیدم

من از علاقهمندان خسرو شکیبایی بودم.

افتخار این را داشتم که دست ایشان را ببوسم و اولین کسی بودم که همراه با بیژنبنفشهخواه صدای ایشان را بازی کردم.

مدتها تمرین کردم که بتوانم صدای ایشان را دربیاورم.

شاگرد استاد نوری بودم

شنیدهام میخواهی در یک گروه موسیقی بخوانی.

درست است؟

یک صحبتهایی کردهایم.

هنوز مشخص نیست که این اتفاق بیفتد یا نه.

من به خوانندگی علاقه دارم اما فکر میکنم باید نگاهت به هنر عمیق باشد اگر میخواهی خواننده باشی یا بازیگر باید خیلی جدی حرفه مورد علاقهات را دنبال کنی.

فکر نکنیم کار هنری شوخی است و جا پای یکدیگر نگذاریم.

من در 17سالگی به کلاسهای سولفژ میرفتم، شاگرد استاد نوری هم بودم، دورههای آقای راستگفتار را هم گذراندهام.

در واقع الفبای ابتدایی موسیقی را یاد گرفتم.

همسرم پولدار است!

باتوجه به اینکه رشته تحصیلیات کارگردانی است، تصمیم نداری کارگردانی را هم تجربه کنی؟

فعلا تصمیم ندارم.

دوست دارم وقتی پختهتر که شدم و تجارب بیشتری به دست آوردم سراغ کارگردانی بروم.

فکر میکنم وقتی میخواهی در مقام کارگردان ظاهر شوی باید حرفی برای گفتن داشته باشی.

یک حرف جدید که قبلیها نزده باشند و ارزش مطرح شدن داشته باشد.

هیچوقت غم نان باعث شد در کاری که دلت نمیخواهد بازی کنی؟

نه، هیچ وقت

مصاحبه همراه با تصاویر متفاوت از حمید گودرزی و همسرش

مصاحبه همراه با تصاویر متفاوت از حمید گودرزی و همسرش
یعنی کسب و کار دیگری داری؟

نه.

وضع مالی خانمم خوب است (میخندد).

یعنی داماد سرخانهای؟

نه، داماد سرخانه چیست؟! از نظر من در سینمای ایران در طول سال یک تا 3 فیلم خوب ساخته میشود، یعنی 99درصد فیلمهاخوب نیست.

از کجا معلوم این 3 فیلم خوب در خانه من را بزند.

کسی هم نیستم که بروم سراغ کارگردانها و بگویم لطفا این نقش را به من بدهید.

اسپیکر سرخودم

یعنی میگویی این اتفاقها در سینمای ما پیش میآید؟ و بازیگرها باید دنبال نقش بدوند.

بله، من رودربایستی ندارم.

در برنامه هفت آقای جیرانی هم بارها گفتم میخواهم بیایم و حرفهایم را بازگو کنم اما متاسفانه این فرصت پیش نیامد.

در سینما یا باید وارد یک باند و گروه شوی یا تنها بمانی.

من جزو کسانی هستم که بدون باند و گروه خاصی کارم را ادامه دادم.

در واقع همیشه خودم اسپیکر سرخود بودم.

البته این اتفاق خوبی است که تو روی پای خودت ایستادی و تنها حامی تو خانوادهات بودند.

واقعیت هم این است که وقتی خانواده تو همراهت هستند و از تو حمایت میکنند تو با دلگرمی بیشتر کارت را ادامه میدهی و نتیجهاش میشود حمید گودرزی که مردم کارهایش را دوست دارند.

بله، اول به خدا تکیه میکنم و بعد خانوادهام و دوستان خوبی که یاریام میکنند.

ترسیدم بینیام صدمه ببیند، بوکس را کنار گذاشتم

تو با این روحیات لطیف و عاشقانهای که داری، چطور شد از بین رشتههای ورزشی سراغ بوکس رفتی؟

من 3 ماه دوره بوکس دیدم.

به دلیل بازی در سریال “مسافری از هند” این دوره را گذراندم.

اما خیلی زود این رشته ورزشی را کنار گذاشتم و ترس این را داشتم که بینیام صدمه ببیند و آروزهایم به باد برود.

اما اهل ورزش هستم هیچکس در پینگپنگ حریف من نمیشود، در فوتبال گل کوچک هم حرفهای هستم، در تیراندازی و شنا هم میتوانم با دوستان رقابت کنم.

فقط سوارکاری را تجربه نکردم، به این دلیل که میترسم از روی اسب بیفتم و دندههایم صدمه ببیند.

به نظر میآید خیلی به سلامتت توجه میکنی؟

دقیقا اینطور است.

نه به این دلیل که بازیگرم بلکه فکر میکنم همه باید با ورزش و رسیدی به خود، مراقب طول عمرمان باشیم.

کتابهایم را فروختم، چاقاله بادام گرفتم

در کودکیام بچه شر و شیطانی بودم.

یادم میآید فصل بهار بود و گوجهسبز تازه به بازار آمده بود.

به پدرم گفتم برایم گوجهسبز بخر اما نخرید.

من به مدرسه رفتم و دوستی داشتم به اسم روحی.

به من گفت اگر کتابهایمان را به او بدهیم آنها را به شکل قیف درمیآورد و در عوض آن به ما یک سیر گوجهسبز میدهد.

من هم کتابهای علوم، ریاضی و دیکتهام را به او دادم.

دوستم نامردی کرد و گفت تعداد کتابهایت کم است به جای گوجهسبز، چاقاله بادام به من داد.

خلاصه جای شما خالی آن شب یک کتک مفصل خوردم.

دعا میکنم پرچم ایران همیشه بالا باشد

در زندگیات چقدر دعا میکنی؟ منظورم این است که آدم معتقدی هستی؟

اگر خدا قبول کند خیلی دعا میکنم.

به نظرم کسی که معتقد نیست اصلا انسان نیست.

هر کسی باید در زندگی به چیزهایی معتقد باشد.

عقیده دارم نباید به کسی که به چیزی اعتقاد ندارد، اطمینان کرد.

چنین کسی را نباید به خانهات راه بدهی و باید از این طیف افراد دوری کرد.

وقتی زندگیات دچار مشکل میشود چطور با خدا راز و نیاز میکنی؟

اول میخواهم چیزی که صلاح من است برایم پیش بیاید.

چند وقت پیش رباط پایم پاره شد و همین مسئله باعث شد چند وقتی کار نکنم.

دچار تردید و دودلی شده بودم که نکند فراموش شدهام.

همان زمان از خدا خواستم هرچه صلاح من است برایم پیش بیاید و همینطور هم شد.

در کل دعای همیشگیام این است خدایا پرچم ایران و ایرانی همیشه بالا باشد.

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه