روایتی تکان دهنده از زندگی سیاه یک دختر تن فروش

دسته بندي : اجتماعی,⭐ اخبار
تاريخ : 6 اسفند

شاید برای شما هم پیش آمده باشد با یک اعصاب تحریک شده از ترافیک و سری که از شدت سرما خوردگی در مرز انفجار است در خیابان مانده باشید و زمین و زمان را به هم بدوزید  اما حکایت من به عنوان یک خبرنگار در حوالی میدان ونک حکایت تلخی است از درد و رنج دختری که دیگر دختر نیست، زن نیست، هیچ چیز نیست، پوچ است و تو خالی، طرد شده و پر از نفرت.

دختر تن فروش
روایتی تکان دهنده از زندگی سیاه یک دختر تن فروش, پورتال خبری فرهنگی گهر
نفرتی که شاید امثال ما به او هدیه کرده ایم ، در حالی که شاید اگر در شرایط برابر با او زندگی می کردیم کسی بودیم مانند او، تنها و پر درد و توخالی با ماسکی رنگارنگ و لباس های مارک دار!
ماجرا اما خیلی ساده پیش آمد، ساعت کمی از ۹.۳۰ شب گذشته بود و من در حالی که تازه با پیچیدن به سمت یکی از فرعی های میدان ونک کمی از ترافیک خلاصی یافته بودم با دخترکی مواجه شدم که ترسان کنار خیابان می دوید.

ناخودآگاه حس فمنیستی در من فوران کرد  و با زدن چند بوق از او خواستم که سوار شود. دخترکی بود کم سن و سال با شال و مانتویی خوش دوخت و گران قیمت و صورتی پر آرایش که حتی زیر آن سرخاب و سفیدآب ها  هم  از نگرانی مانند گچ سفید بود.

از در عقب سوار شد. چند لحظه ای به سکوت گذشت و من با کنجکاوی از آینه در صورت جوان  و بی روح او تجسس می کردم  و سرانجام در حالی که نمی دانستم چه باید بکنم آرام از او پرسیدم، چرا در خیابان می دوی، چه مشکلی داری؟

پاسخ او سکوت بود و من همچنان منتظر در صورت او تجسس می کردم و آرام می راندم. ناچار از او پرسیدم خانه اش کجاست تا او را برسانم اما برق نفرت در چشمانش درخشید و من را از سوالم پشیمان کرد!

ناگهان چنان هق هقی سر داد که دل سنگ را آب می کرد و بعد از چند دقیقه گفت:” شما بچه پول دار ها فکر می کنید کی هستید ها؟ چیه فکر می کنی خونه منم مثل شماها همینجا هاست که می خوای من رو برسونی؟!”

هر چند با وجود سر و وضعی که داشت از گریه ناگهانی او و حرفهایش شکه شدم اما از نسبت دادن کلمه پر نفرت بچه پول دار به خودم ناخودآگاه خنده ای سر دادم که از چشم دخترک دور نماند و بعد از اینکه چند فحش آبدار نثارم کرد با آرامش به او گفتم: من خانه ام از اینجا خیلی دور تر است و فکر نمی کنم بچه پولدارها پراید قرضی سوار شوند.

نگاهش کمی آرام گرفت. از او خواهش کردم آدرس خانه اش را بدهد که او از محله ای برایم گفت که در انتهای تهران و روی خط راه آهن قرار دارد. از محله ای برایم گفت  که مادر و خواهر کوچکترش در آن جان داده اند. از خانه ای برایم گفت که پدر معتادش با کمربند به مادرش حمله می کرد و به او و خواهر کوچکترش تجاوز می کرد! تا جایی که مادر و خواهرش تاب نیاوردند اما به قول خودش او جان سگ داشت که زنده مانده است!

از صورتی می گفت که زیباست و پدرش می گوید باید با آن درآمد زایی کند و اگر شب به شب پول به خانه نیاورد تنها برادرش را که ۱۰ سال بیشتر ندارد، معتاد می کند و می فروشد! او می گفت و من مچاله می شدم، او می گفت و من در خود می شکستم. او می گفت و من از اعصاب خرد خودم شرم زده می شدم.

می گفت ۱۶ سال بیشتر ندارد، می گفت از ۱۰ سالگی! آنقدر با مردهای مختلف سر کرده که حسابش از دستش در رفته. می گفت یک بار با برادرش فرار کرده اما از زور گرسنگی و بی جایی باز به همان خانه جهنمی بازگشته است. می گفت امروز هم از نامردی پسر پول داری می گریخت که می خواست از بدبختی او فیلم بگیرد و با دوستانش تفریح کند! می گفت گوشی او را دزدیده و فرار کرده است.

می گفت از نگاه های پر نفرت زنان و دختران بیشتر متنفر است تا نگاه هرزه مردهای بی شرم. می گفت و من می گریستم.

حوالی میدان آزادی بود که پیاده شد. نه آدرسی به من داد و نه راه تماسی. می گفت آب از سر او گذشته است و میداند برادرش هم روزی مانند پدر خواهد شد اما…

دلم می خواست تعقیبش کنم… دلم می خواست به نهادی سازمانی کسی، جایی معرفی اش کنم که از آنها کمک بگیرد اما او پدر داشت؛ پدر به معنای سرپرست خانواده! پدری که می تواند هر لحظه او را از بهزیستی یا سایر نهاد ها طلب کند!

من دست از پا دراز تر با چشمانی خیس که مطمئن بودم هرگز با دیدن دخترکان خیابانی رنگ نفرت نمی گیرد، چشمانی که اجازه نخواهم داد این بار رنگ ترحم و تحقیر بگیرد، دست از پا درازتر به خانه بازگشتم ….

در هر حال، ناگفته پیداست، مشکلات کلان‌شهر تهران به اندازه وسعت آن و حتی گاهی بزرگتراز آن است، به خصوص اگر بحث راهکارهای قانونی برای حمایت از زنان در میان باشد. هرچند وجود خلأ‌های قانونی برای حمایت از زنان در معرض آسیب و آسیب دیده برکسی پوشیده نیست.
متاسفانه قوانین تدوین شده از جمله قانون حمایت از خانواده هم نتوانست به خلأ‌ها پاسخ منطقی دهد و قانون تعالی خانواده هم با رویکردی غیر کارشناسی و در فضایی احساسی تدوین شده و در انتظار بررسی در صحن مجلس شورای اسلامی است.

اینکه زنان خیابانی ماحصل فقر و اقتصاد بیمار و نبود حمایت‌های اجتماعی هستند واقعیتی غیر قابل انکار است اما اینکه چرا برای بازگشت آنها به زندگی سالم تلاشی هدفمند و قانون‌مدار نمی شود یک سوال بی‌پاسخ طی‌سال‌های اخیر بوده است. سوالی که حالا سوال من و جامعه هست و ای کاش پاسخی قانع کننده داشته باشد!

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید

  1. هموطن

    ریشه رفتارهای این دختر و افراد امثال اون و حتی پدر اون که معتاده و این بلاها رو سر خانوادش آورده، از اشتباهات و نحوه تربیت نادرست والدینشون نشات گرفته.
    متاسفانه تو جامعه ما توجهی به نحوه برخورد و رفتار والدین با فرزندان و نحوه تربیت آنان نمی شه. پدر و مادری که خود درست تربیت نشده و بین خودشان هنوز مشکلات و مشاجرات رفتاری (حالا علاوه بر مشکلات مالی و… ) دارند و برای رسیدن به خواسته و هدف خود بچه ها را وسیله قرار می دهند، چطور می توانند فرزندان سالمی از لحاظ روانی و رفتاری تربیت کنند.
    به نظر من این نوع مشکلات باید ریشه ای حل بشن. کمتر کسی به میل خودش به این راهها کشیده می شه، اکثریت در شرایط سخت روانی قرار گرفتن که باید اون شرایط اول اصلاح بشن.
    شاید اگر قبل از اقدام به بچه داری یا مثلا همان زمان ازدواج تست های شخصیتی و آزمون های رفتارشناسی و … برای اطمینان از سلامت روانی و رشد اجتماعی لازم والدین گرفته بشه و تا احراز شرایط لازم دراین آزمون ها اجازه بچه دار شدن به کسی داده نشه. تاحدودی جلوی این قبیل مشکلات گرفته بشه. حداقل کسی به خاطر فرار از وضعیت بد خانواده اش به این راهها کشیده نشه.
    به امید آن روزی که همه در آرامش باشند.

  2. رها

    كاش يه آدرسى ياشماره تماسى ازاين دخترداشتيد من بشخصه حاضربودم بهش كمك كنم واقعأ ازشنيدن سرنوشت اين دختربيچاره ناراحت شدم خودم كم سختى نكشيدم ولى بازم جاى شكرش باقي نه تااين حد!دلم براش كباب شد!چه پدرهاى حيوان صفت وپستي وجود داره!اعتيادازشون يه حيوون كثيف ساخته كاش بتونم پيداش كنم وكمكش كنم !ازخداميخوام بفريادش برسه

گـهـر در شبکه هاي اجتماعي