تعقیب و شلیک به علی مطهری در اتوبان

تاريخ : 19 دی

احسان ابراهیمی نوشت:۱۵ دی ۱۳۹۲؛ساعت ۹:۱۵ صبح
از خانه که بیرون آمدم، یک نفر داشت با سرعت هرچه تمام‌تر فرار می‌کرد. چند نفر دیگر هم دنبالش می‌دویدند. دوندگان کلی هم سروصدا می‌کردند. راننده را صدا زدم و گفتم: «سریع راه بیفتیم. برو دنبال اینها.» کنجکاو شده بودم. آنقدر تند می‌دویدند که حتی با اتومبیل هم به آنها نمی‌رسیدیم. مرد جلویی که همه دنبالش می‌دویدند، سوار بر موتوری شد و گازش را گرفت. یکی دوتا ون هم آمدند و آنها گازش را گرفتند. موتوری پیچید توی خیابان اصلی. ما همه به دنبالش. آنقدر سریع می‌رفتند که چهره‌هایشان را تشخیص نمی‌دادم. یک نفر سرش را از پنجره ون بیرون آورد و به سمت موتوری شلیک کرد! داد زدم: «آقا نکن خطرناکه!» از توی ون کس دیگری فریاد زد: «نگران نباشید. مجوز حمل سلاح داره.» آقای موتوری ناگهان کنار خیابان سرعتش را کم کرد و با تشر به دختر خانمی که در حال عبور از پیاده‌رو بود، گفت: «دختر خانوم! اون ساپورت زهرماری چیه پوشیدی؟» آدم‌های توی ون داد زدند: «احسنت! آفرین!» دختر خانم گفت: «چی کار کنم خب؟» مرد موتوری داد زد: «حق نداری این رو بپوشی. سریعا درش میاری، فهمیدی؟» آدم‌های توی ون با صدایی که به قامت دوست و دشمن لرزه می‌افکند فریاد زدند: «احسننننننننتتتتتتتت! آفریییییین!» دختر خانم خواست به دستور عمل كند که موتوری فریاد زد: «اوا! خاک بر سرم! اینجا نه! منظورم اینه که برو خونه لباست رو عوض کن!» دخترک چشمی گفت و فرار کرد. آدم های توی ون باز گفتند: «احسنت!» ولی این بار خیلی بی‌حال و بی‌احساس بودند. بعد موتوری دوباره گازش را گرفت و راه افتاد.

 
ساعت ۱۱:۳۰ قبل‌ازظهر
هنوز آنها را تعقیب می‌کردیم. موتوری از روی جدول پرید و گازش را گرفت. ون نتوانست برود، ما که عقب‌تر بودیم، از کوچه پشتی پیچیدیم جلوی موتوری. خواست فرار کند که داد زدم: «نترس! کاریت نداریم.» وقتی کلاه کاسکتش را برداشت فهمیدم علی مطهری است. گفتم: «آخه چرا داری فرار می‌کنی؟» گفت: «مگه ندیدید؟ به خاطر اون نطق معروف دارن تعقیبم می‌کنن.» گفتم: «خب چرا می‌دوی؟ بعد از اون نطق کلی طرفدار پیدا کردی.» گفت: «خب که چی بشه؟» گفتم: «یه سوت بزن بریزن اینجا.» پوزخندی زد و گفت: «ای آقا… گنده‌تر از ما اون همه طرفدار داشتن آخرشون چی شد؟ ما حرفمون رو می‌زنیم. وگرنه اونجور طرفدارها واسه ما نه دنیا داره نه آخرت.» در همان لحظه ون رسید. مطهری دوباره سوار شد که فرار کند. گفتم: «آقا! تو تنها هم زورت به اینها می‌رسه. چرا فرار می‌کنی؟» پرسید: «خب چی کار کنم یعنی؟» گفتم: «تو تعقیبشون کن. اونهایی که خیلی داد می‌زنن، عموما ترسو هستن. دنبالشون کنی فرار می‌کنن.» مطهری گازش را گرفت و به طرف ون رفت. ون چهارتا چرخ داشت، چهارتا دیگر هم قرض کرد و دِ فرار. داد زدم: «دیدی گفتم؟»

 
ساعت ۱۴:۰۲ بعدازظهر
جلسه هیات دولت بود. خودمان را به سختی رساندیم. گفتم: «دوستان چون امروز دیر کردم، سریعا هرکس صحبتی داره بگه. به ترتیب از همینجا شروع کنید.» وزیر ارتباطات گفت: «در ۱۰۰ روز دوم سرعت اینترنت رو…» همه داد زدند: «اه… باز این شروع کرد.» گفتم: «بسه دیگه هرهفته همین رو میگی. نفر بعد…» وزیر مسکن گفت: «در تلاشیم مردم رو زودتر خانه‌دار کنیم.» وزیر بهداشت گفت: «در تلاشیم سریعا مردم رو بچه‌دار کنیم.» پرسیدم: «جان؟!» گفت: «وقت کمه، بعدا عرض می‌کنم.» وزیر اقتصاد گفت: «خوشبختانه رشد نقدینگی کم شده.» پرسیدم: «یعنی چی؟» گفت: «یعنی اگه قبلا دوزار ته جیب مردم بود، الان دیگه همونم نیست!» گفتم: «احسنت! شما و وزیر بهداشت با هم می‌تونین طرح بچه‌دار کردن مردم رو پیش ببرین.»

 
وقایع‌نگار ۱۵ دی ۱۳۹۲:
۱. تابش: «نماینده را به خاطر اظهار نظر نمی‌توان تعقیب كرد.»
۲. وعده جدید وزارت ارتباطات: افزایش ظرفیت اینترنت در ۱۰۰ روز دوم دولت
۳. معاون وزیر بهداشت: «افرادی که ازدواج می کنند باید زودتر بچه‌دار شوند.»
۴. طیب‌نیا: «رشد نقدینگی کاهش یافت.»

آخرين هاي اين بخش
ديگران چه مي خوانند
دیدگاه ها
برای ارسال دیدگاه مرتبط با این مطلب کلیک کنید

گـهـر در شبکه هاي اجتماعي