روایت هم کلاسی ارمیا از مدرسه تا آکادمی

نیمروز:  نویسنده وبلاگ “میس طلبه بلاگ” در آخرین مطلب خود نوشت:

روایت هم کلاسی ارمیا از مدرسه تا آکادمی
بگذار بهتر بگویم سلام ارینب مشایخی .شاید مرا به خاطر نیاوری .ولی من تصویری واضح و روشن از تو توی ذهنم دارم.یادت می آید صبحگاه هایی را كه توی نماز خانه قران می خواندی و همه غرق در سكوت گوش می كردند.روزهایی را كه با نعیمه می رفتید مسابقات قران و تو همیشه رتبه میاوردی ؟الحق و الانصاف صدای خوبی داشتی .راستی خوابگاه هشتادو چهار یادت هست؟به یاد داری با همسرت قرار گذاشتی بودید راس ساعت نه به ماه نگاه كنید.دبیرستان كه تمام شد تو رفتی دانشگاه ما امدیم حوزه .تو فلسفه خواندی ما دروس دینی .از این جا راهمان جدا شد و ولی تو همایش های فارغ التحصیلان معمولا بچه ها ازهم خبر می دادند.مرادی تورا توی دانشگاه علامه دیده بود.حالا تو از ایران رفته ای.و این چند روزه كه من تو را شناخته ام زندگیم با بهت عمیقی رو به رو شده.باور نمی كنم ارینب دختر ارام و خوش صدای مدرسه حالا تبدیل شده به اولین خواننده محجبه اكادمی گوگوش.این روزها تا پشت سیستم می نشینم ناخود اگاه سرچ می كنم :اورینب مشایخی

این روزها به عكست خیره می شوم .همان چشم های سبز همان لب و دهان .همان صدا.كاش می فهمیدی تو را هم در مسلخ گلشیفته ها قربانی كردند.این روزها سربه سجده می گذارم انقدر می گویم اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا تا نفسم بند بیاید.

پی نوشت:حق دارید باورش همان قدر كه برای من سخت بود شاید برای شما هم سخت باشد.اگر به صفحه فیس بوكش سر زدید ادرس وبلاگ مرا بگذارید و بگویید نشان به ان نشانی كه دندان های نا مرتبی داشت و ارتودنسی كرده بود.در صورت انكار بگویید تا نشانه های بیشتری بدهم.

اشتراک گذاری:
دیگران چه می‌خوانند
ارسال دیدگاه